📌آموزش مدیتیشن آگاهانه در درمان اعتیاد جنسی: یک مطالعه ی موردی

مجله ی اعتیادهای رفتاری 27 ژوئن 2016
گزارش موردی
مترجم : محسن کیخایی (رهاشو)
آ
📌موزش مدیتیشن آگاهانه در درمان اعتیاد جنسی: یک مطالعه ی موردی
ویلیام ون گوردون[1]، ادو شونین[2] و مارک دی. گریفیث[3]
بخش روانشناسی، دانشگاه ناتینگهام ترنت، ناتینگهام شایر، انگلستان
زمینه و هدف: اعتیاد جنسی اختلالی است که می تواند عواقب عملکردیِ نامطلوبی را به همراه داشته باشد. در حال حاضر تحقیقات اثربخش درمانی برای اعتیاد جنسی، تحقیقات توسعه یافته ای نیستند و مداخلات یا اقداماتی که صورت می گیرد عموماً بر اساس دستورالعملهایی است که برای درمان سایر اعتیادهای رفتاری (و همچنین شیمیایی) می باشد. در نتیجه، نیاز به ارزیابی بالینیِ درمانهای متناسب با علائم خاص این اعتیاد، محسوس است. پیشنهاد شده است که مداخلات درمانیِ مبتنی بر ذهنآگاهی نسل دوم (SG-MBIs) ممکن است یک درمان مناسب برای اعتیاد جنسی قلمداد شود، زیرا علاوه بر کمک به افراد در ترک اعتیادشان برای زیادتر شدن فاصله ی ویارها و اشتیاق شان نسبت به سوژه ها و تجربیات (جنسی) مورد نظرشان و همچنین درک این موضوع، برخی از درمان های مبتنی بر ذهن آگاهی (SG-MBIs) به طور خاص حاوی مراقبه هایی هستند که برای تضعیف وابستگی فرد به سکس[4] و یا بدن انسان طراحی شده اند. مطالعه ی حاضر اولین بررسی بالینی را در مورد سودمندی ذهن آگاهی در درمان اعتیاد جنسی انجام می دهد.
نمونه ی حاضر: یک مطالعه ی موردی بالینیِ عمیق است که شامل یک مرد بالغ مبتلا به اعتیاد جنسی می باشد که تحت درمان با استفاده از روش درمانیِ مبتنی بر ذهن آگاهی (SG MBI) معروف به آموزش مدیتیشن آگاهانه (MAT) قرار می گیرد. پس از گذراندن این درمان، این شرکتکننده پیشرفتهای بالینی قابلتوجهی در رفتار جنسی اعتیادآورش و همچنین کاهش سطح افسردگی و پریشانی روانیِ خود را نشان می دهد. درمان به شیوه ی MAT همچنین به بهبود کیفیت خواب، رضایت شغلی و عدم وابستگی به خود و تجربیات پیشین (جنسی) منجر شد. این نتایج ثمربخش در یک روند ادامه دار شش ماهه و تحت درمان بوجود آمدند.
بحث و نتیجه گیری: مطالعه ی حاضر بسط و گسترش متنی است که کاربردهای ذهن آگاهی را برای درمان یک رفتار اعتیادآور بررسی می کند. یافته ها نشان می دهد که تحقیقات بالینیِ بیشتر در مورد نقش ذهن آگاهی در درمان اعتیاد جنسی ضروری است.
واژههای کلیدی: اعتیاد جنسی، رفتار بیشجنسی، آموزش مدیتیشن آگاهانه، اعتیاد رفتاری، ذهن آگاهی، درمان اعتیاد.
در سراسر متن حاضر دو کلمه ی مدیتشین و مراقبه به یک معنا می باشند و بنا به مناسب بودن آنها و زیبایی بیشتر در جملات یکی از آنها در جمله ی مربوطه استفاده شده است.
معرفی:
اگرچه اعتیاد جنسی برای گنجاندن در آخرین (پنجمین) نسخه ی راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM 5) (انجمن روانپزشکی آمریکا، 2013)[1] پذیرفته نشد، اما به عنوان یک رفتار جنسی بیش از حد غیر پارافیلیک[5] در DSM III به عنوان «اختلال جنسی مشخص نشده[6] (نامفهوم)» گنجانده شد (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1987)[2]. علاوه بر این، هم انجمن پزشکی اعتیاد آمریکا (2011)[3] و هم طبقهبندی بینالمللی بیماریها (ویرایش دهم؛ سازمان بهداشت جهانی، 2007)[4] پذیرفتهاند که رفتار جنسی افراطی میتواند مبنای یک بیماریِ پزشکی باشد. تخمین شیوع اعتیاد جنسی بر اساس جنسیت، سن، فرهنگ، گرایش جنسی، طبقه بندی (مثلاً سکس پولی، سکس سایبری، پورنوگرافی و غیره) و معیارهای تشخیصی (که به طور قابل توجهی متفاوت هستند) به طور قابل توجهی متفاوت است و بین 1٪ تا 8٪ درصد از جمعیت عمومی متغیر است. (به عنوان مثال، کارنز، 1999؛ کینزی، پومروی و مارتین، 1948؛ سیگرز، 2003؛ ساسمن، لیشا، و گریفیث، 2011؛ ترین، اسپیتزنوگل، و بورفیورد، 2004)[5]. اعتیاد جنسی (که گاهی اوقات – در میان بسیاری از نامهای دیگر – به عنوان یک اختلال بیشجنسی[7] نیز نامیده میشود) «به عنوان یک اختلال در میل جنسی که با افزایش بیش از حد فانتزیها با انگیزه ی جنسی، برانگیختگی، اصرار و به تبع آن رفتاری (جنسی) که باید انجام شود و در ارتباط با یک عمل بدون فکر به عواقب آن، تعریف شده است. یک پاسخ رفتاری ناسازگار به پیامدهای نامطلوب آن» (کافکا، 2010، ص 385)[6].
اعتیاد جنسی با افزایش رفتارهای پرخطر (مانند مصرف مواد و چندین شریک جنسی)، افسردگی و اضطراب، تکانشگری، تنهایی، احساس کم ارزشی، و سبک های وابستگیِ ناایمن همراه است (به بررسی های دافار و گریفیث ، 2015؛ روزنبرگ، کارنز، و اوکانر، 2014؛ ساسمن و همکاران، 2011 مراجعه کنید)[7]. علائم کلیدی این اعتیاد شامل هر یک از شش معیار مدل اعتیادِ گریفیث (2005)[8] است: (1) برجسته بودن (رفتار جنسی به مهمترین فعالیت در زندگی فرد تبدیل می شود و بر تفکر، احساسات و رفتار او تسلط دارد)، (2) تغییرات خُلق و خو (تجارب ذهنی که افراد به عنوان پیامد درگیر شدنشان در رفتارهای جنسی مرتبط با اعتیادشان گزارش می دهند)، (3) ایجاد شدن تحمل (نیاز به افزایش سطوح یا شدت رفتار جنسی برای دستیابی به اثرات مطلوب)، (4) کناره گیری (یعنی علائم ترک روانی – فیزیولوژیکی – مانند تحریک پذیری و بدخلقی – پس از قطع الگوی رفتار جنسی)، (5) کشمکش ها (کشمکش های بین فردی و روانی به دلیل صرف زمان زیاد برای درگیر شدن در رفتارهای جنسی)، (6) عود یا لغزش (تمایل به بازگشت های مکرر به الگوهای قبل از رفتار جنسی برای عود پس از دوره های طولانی پرهیز یا کنترل).
نمونههایی از مداخلاتی که معمولاً برای درمان اعتیاد جنسی استفاده میشوند عبارتند از مداخلات شناخت رفتاری، تکنیکهای رفتاری گفتمانی، روانکاوی، خانوادهدرمانی، انگیزش آموزشی، برنامههای حمایتیِ 12 قدمی برای فرد و خانوادهاش، خودیاری، تقویت رژیم غذایی، ورزش و روانپزشکی (دافار و گریفیث; 2015، گریفیث، 2012؛ روزنبرگ و همکاران، 2014)[9]. با این حال، تحقیقات اثربخش درمانی برای اعتیاد جنسی توسعه نیافته اند و بیشتر مداخلات فوق بر اساس توصیههایی برای درمان سایر اعتیادهای رفتاری (و همچنین شیمیایی) می باشند (روزنبرگ و همکاران، 2014)[10]. در نتیجه، نیاز به ارزیابی تجربی و بالینیِ درمانهای متناسب با نشانههای خاص این اعتیاد محسوس است.
پیشرفت های اخیر در درمان اعتیادهای شیمیایی و رفتاری، تحقیقات ارزیابی در مورد اثربخشی درمانیِ ذهن آگاهی بر روی آنها بوده است. یافته های نویدبخشی برای استفاده از ذهن آگاهی در درمان اختلالات بوجود آمده از مصرف مواد و الکل (ویتکیویتز، مارلات و واکر، 2005)[11]، اختلالات قمار (گریفیث، شونین، و ون گوردون، 2016; شونین، ون گوردون، و گریفیث، 2014)[12]، اعتیاد به کار (شونین، ون گوردون، و گریفیث، 2014)[13]، و اعتیاد به اینترنت (ایسکندر و آکین، 2011)[14] وجود دارد.
با این حال، تا به امروز، هیچ مطالعه ای کاربردهای ذهن آگاهی را برای درمان اعتیاد جنسی بررسی نکرده است. با این وجود، شونین، ون گوردون و گریفیث (2013)[15] پیشنهاد کردند که ذهن آگاهی احتمالاً یک درمان مناسب برای اعتیاد جنسی باشد. زیرا علاوه بر کمک به افراد در ترک اعتیادشان برای زیادتر شدن فاصله ی ویارها و اشتیاق شان نسبت به سوژه ها و تجربیات (جنسی) مورد نظرشان و همچنین درک این موضوع، برخی از درمان های مبتنی بر ذهن آگاهی (SG-MBIs) به طور خاص حاوی مراقبه هایی هستند که برای تضعیف وابستگی فرد به سکس و یا بدن انسان طراحی شده اند.
نسل دوم مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی که توسط شونین و همکاران نیز تائید شده است از مدل درمانیِ متفاوتی نسبت به مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهیِ نسل اول (FG MBIs) استفاده می کند. FG MBIها به مداخلاتی مانند کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی اشاره می کنند و به طور کلی با تعریف کابات زین (1994)[16] تطابق دارد که می گوید: ذهن آگاهی شامل «توجه به روشی خاص؛ عمدی، در لحظه ی حال و غیر قضاوتی» است (1994، ص 4). درمان های مبتنی بر ذهن آگاهی(SG-MBIs) مانند مداخله ی آموزشیِ آگاهانه ی مراقبه (MAT)، طیف وسیع تری از تکنیک های مدیتیشن را در بر می گیرند و با تعریفی از ذهن آگاهی که احتمالاً با ساختار سنتی بودایی همخوانی بیشتری دارند، همراه می شود. تعریف پیشنهادی SG MBI از ذهن آگاهی این است که «فرآیند درگیر شدن با یک آگاهی کامل، مستقیم و فعال از پدیده های تجربه شده است که (1) جنبه معنوی دارند، و (2) از لحظه ای به لحظه دیگر حفظ می شود». (ون. گوردون، شونین، و گریفیث، 2015)[17]. درمان های مبتنی بر ذهن آگاهی علاوه بر اینکه به شرکت کنندگان می آموزند در جایگاه یک قضاوت گر حضور نداشته باشند، ممکن است برای درمان اعتیادهای رفتاری مناسبتر باشند زیرا این نوع از درمان، تمرینکنندگان ذهنآگاهی را تشویق میکنند: (1) از نظر اخلاقی از پیامدهای کوتاهمدت و بلندمدت اعمال خود آگاه باشند و (2) از نظر روحی برای ارتباط با ذهنآگاهی بهعنوان شیوهای از زندگی، توانمند شوند و نه به عنوان یک تکنیک درمانی که در برخی شرایط می شود از آن استفاده کرد و در شرایط دیگر نشود.
این مقاله نشان دهنده ی اولین مطالعه ای است که به بررسی سودمندی ذهن آگاهی در درمان اعتیاد جنسی می پردازد. به طور خاص، یک مطالعه موردی بالینی عمیق از یک مرد بالغ را ارائه می دهد که از رفتار جنسیِ اعتیاد آور خود رنج می برد و تحت درمان با استفاده از (SG MBI) قرار گرفته است.
شرح پرونده و ارزیابی:
سابقه بالینی
«آدام» مردی بریتانیایی سفید پوست و مجرد است که اوایل سی سالگی اش را می گذراند. او از همسرش جدا شده و همچنین وابستگانی هم ندارد. سابقه روانپزشکی او شامل دو دوره از دوره های افسردگی (هر دوره تقریباً 6 ماه طول کشیده) است که 3 سال پیش (اختلال افسردگی اساسی، دوره مکرر، خفیف؛ کد DSM-IV-TR 296.31) و 5 سال پیش (اختلال افسردگی اساسی، یک دوره، خفیف؛ کد 296.21)، برایش رخ داده است. در هر دو دوره، داروهای ضد افسردگی تجویز شده است. سابقه بالینی آدام عادی است، اما او توضیح داد که 42 ماه پیش، در حالی که هنوز در ازدواجش بود، «اعتیاد جنسی اش شروع شد». جدا از حضور او در یک گروه خودیاری برای یک دوره 6 هفته ای که تقریباً 1 سال پیش صورت گرفته بود، او قبلاً به دنبال درمان رفتارهای بیش از حد جنسیِ خود نبوده است.
سابقه ی پرونده:
سابقه شغلی. آدام در یک موقعیت شغلی فروش کار می کند که شامل سفرهای داخلی منظم و اقامت شبانه در هتل است. نقش او در این موقعیت شغلی به او امکان استفاده از یک ماشین شرکتی با هزینه ی کامل را می دهد و از نظر محل کار انعطاف پذیری قابل توجهی را برای او فراهم می کند. او معمولاً در هفته سه شب را در هتل می گذراند و از روی روال هر هفته یک روز را به بازدید از دفاتر شرکت اختصاص داده است. آدام از 4 سال گذشته در سمت فعلی خود به کار گرفته شده است. او قبلاً کارهای مختلفی همچون فروش را انجام می داد و پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه یک برنامه ی آموزشی ۲ ساله با حقوق را به انجام رساند. فرصت های ارتقاء با کارفرمای فعلی آدام برای همه ی کارمندان تبلیغ می شود و کارمندان تشویق می شوند که درخواست خود را ارائه دهند (و معمولا هم در اولویت قرار می گیرند). در طول 2 سال گذشته، آدام توسط مدیریت ارشد تشویق شده بود که برای دو موقعیت شغلیِ داخلی درخواست دهد، اما تصمیم گرفت که این کار را انجام ندهد زیرا در نقش فعلی خود «احساس راحتی» می کرد.
سابقه خانوادگی. آدام توسط والدین بیولوژیکی خود که هر دو در بخش دولتی کار می کنند بزرگ شد. والدین آدام زمانی که او 16 ساله بود طلاق گرفتند و هر دو والدین دوباره ازدواج کردند. آدام پدر و مادرش را افرادی«مراقب و حامی» توصیف میکند و احساس میکند که او و تنها خواهر (یک خواهر کوچکتر) تربیت خوبی داشتهاند.
او با شرکای مربوطه ی پدر و مادرش رابطه خوبی دارد و به این واقعیت «عادت کرده است» که در حال حاضر کمترین ارتباط بین مادر و پدر بیولوژیکی او وجود دارد. آدام جزئیات مشکلات روانی خود را برای هیچ یک از اعضای خانواده اش فاش نکرده است.
سوابق آموزشی. آدام از یکی از دانشگاه های بریتانیا با مدرک لیسانس فارغ التحصیل شده است که آن را با «درجه دوم افتخار»[8] گذراند. در زمان فارغ التحصیلی، او به فکر تکمیل مدرک کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی بود، اما تصمیم گرفت به جای آن شغلی با حقوق داشته باشد. او در مدارس دولتی دوران تحصیل خود را گذراند و نمرات سطح A، او را قادر ساخت تا در اولین انتخاب دانشگاه پذیرفته شود.
سوابق اجتماعی. تا زمان طلاق، بیشتر روابط اجتماعی آدام شامل ملاقات او و همسرش با زوج های متاهل دیگر بود. آدام تقریباً 2 سال پس از اتمام دانشگاه با همسرش آشنا شد و ازدواجش هم 4 سال به طول انجامید. از زمان طلاق، آدام مجرد مانده است و فعالیت های اجتماعی فعلی او عمدتاً شامل ملاقات با (1) همکاران از محل کار، (2) یک دوست مرد که برای طولانی مدت یعنی از زمان دانشگاه او را می شناسد، (3) افراد شناخته شده و ناشناخته (عمدتاً از حرفه ای های مشاغل دیگر) که در هتل ها ملاقات می کند، و (5) افرادی که در نتیجه ی رفتار جنسی مشکل سازش با آنها ارتباط برقرار کرده است.
سوابق مذهبی. آدام والدین بیولوژیکی خود را افرادی با خصوصیات مذهبی خاصی توصیف نکرده است. آنها خود را به عنوان مسیحیان طبقه ی اِنگلیکن می دانستند و به گفته ی آدام، فقط در کریسمس به کلیسا می رفتند. آدام اظهار داشت که وقتی در دانشگاه بودم:«به بُعد های معنوی خود علاقه مند شدم». او با جدیت بیشتری شروع به کشف مسیحیت کرد. با این حال، آدام از برخی سنتهای سازمانیافته ی مسیحی ناامید شد و به این نتیجه رسید که «تفاوت زیادی بین تعالیم مسیح و آموزههای کلیسا وجود دارد». در نتیجه، آدام به بودیسم علاقه مند شد. او مدیتیشن را امتحان کرد و از کشورهای بوداییِ تایلند و نپال (معابد بودایی در این کشورها) بازدید کرد. آدام در اواسط بیست سالگیِ خود به مدت 6 ماه در یک مرکز بودایی در انگلستان رفت و آمد می کرد. او از یادگیری در مورد بودیسم لذت می برد، ولی شروع به از دست دادن علاقه ی خود کرد، زیرا به نظر او مربیان آنجا «دو رو و سطحی» بودند. آدام همچنان به تمرین بودایی علاقه مند است، اما در طول 3 سال گذشته کمترین تماس را با بودیسم داشته است.
مشاهدات رفتاری:
آدام در ارزیابی اولیه خود با روان درمانگرش (و در هر جلسه)، نسبت به شخص، مکان، زمان و شرایط هوشیار بود. ظاهر او خوب بود و لباسهای غیررسمیِ شیک و اتوکشی شده ای میپوشید (چندین لباسش نیز دارای لیبل طراح بودند). صورتش تراشیده شده بود و روی موهایش که اخیراً کوتاه شده بود از یک محصول حالت دهنده استفاده کرده بود. آدام ادکلن می زد و موبایل و ساعتش از مدل های اخیر و رده بالا به نظر می رسیدند. آدام در هر یک از جلسات درمانی بعدی اش نیز همین ظاهر را حفظ می کرد.
در ارزیابی اولیه (و در دومین و سومین جلسه هفتگی)، چشمان آدام به میزان متوسطی سرخ و ورم کرده بود، و اگرچه احساس خستگی را انکار می کرد، اما خسته به نظر می رسید. بهترین تخمین روان درمانگرش این است که آدام 6 فوت (183 سانتی متر) قد و 85 تا 87.5 کیلوگرم وزن دارد. این با شاخص توده بدنی یک فرد 26-27 ساله مطابقت دارد، البته به این معنی هم است که آدام کمی اضافه وزن دارد. آدام هیچ خالکوبی یا سوراخ قابل مشاهده ای ندارد. بدون اینکه از او خواسته شود، در شروع جلسه ی ارزیابی (و در همه ی جلسات) او تلفن خود را در حالت بی صدا قرار می داد.
آدام فرد با اعتماد به نفسی است و به خوبی صحبت می کند. او در تهیه بیسکویت و قهوه به خودش کمک می کرد (در طول جلسه 90 دقیقه ای دو فنجان قهوه نوشید). اگرچه آدام در توصیف و شرح خودش مشکلی نداشت، اما شرح رفتار جنسی مشکلساز او که در جلسه ی اولیه ارائه شد، به نظر میرسید که یک شرح از پیش تمرین شده باشد. وقتی آدام در مورد علائم خود به طور مفصل صحبت می کرد، بیشتر از حدِ نیاز صحبت می کرد و سعی می کرد جزئیات مهم را بررسی کند. او گاهی اوقات خارج از نوبت صحبت می کرد (یعنی بدون اینکه منتظر باشد تا روان درمانگرش جمله ی خود را به پایان برساند). زیاد بودن چنین وقفههایی که به نظر می رسید تلاشی برای تغییر موضوع باشد تقریباً 50 درصد افزایش یافت و آن زمانی بود که گفتگو شروع به پرداختن به ویژگیهای کامل و دقیق (خصوصی) رفتار جنسی او می کرد. در این زمان ها، آدام حالت بدنی تنش زا تری به خود می گرفت و بیش از حد اعتماد به نفس پیدا می کرد و حالت دفاعی مرزی به خود می گرفت. به نظر می رسد این رفتار تلاشی برای پنهان کردن خجالت و یا پوشاندن احساس گناهِ او باشد.
آدام در جلسه ی ارزیابی اولیه ی خود بیان می کرد که: «از صحبت کردن در مورد همه ی اینها احساس ناخوشایندی دارم» و «شما اولین کسی هستید که من به درستی با او صحبت کردم». گاهی اوقات، به نظر میرسید که او علائم خُلق و خوی ضعیفی (همانند بدبینی، بیحالی و کج خلقی) را نشان میدهد و در موارد دیگر، سرد و حاضر جواب (خشن گفتار) بود. وقتی روان درمانگرش این موارد را به او گفت ، آدام عذرخواهی کرد و توضیح داد که «در حال حاضر وظایف زیادی برای انجام دادن دارم».
گله و شکایات. آدام توضیح داد که تقریباً 4 سال پیش (یعنی 1 سال قبل از طلاق) او اقداماتی را برای تقویت «زندگی جنسیِ کهنه» و ازدواج ناموفقش انجام داد. او همسرش را با تماشای فیلم های پورن هم قبل و هم در حین رابطه جنسی آشنا کرد. او اظهار داشت که نه او و نه همسرش تا قبل از این زمان علاقه ی خاصی به پورنوگرافی نداشتند. آدام گزارش داد که برای یک دوره ی تقریباً 2 ماهه، دفعات و مدت تماس جنسی با همسرش افزایش یافته بود. با این حال، تأثیر استفاده از فیلم های پورن نسبتاً کوتاه بود زیرا به گفته ی آدام، همسرش «از این کار خسته شده بود». از سوی دیگر، آدام فیلم های پورن را محرک جنسی می دانست و بدون اطلاع همسرش به تماشای آنها ادامه می داد.
آدام شروع به جمع آوری مجموعه ای از فیلم های پورنوگرافیِ آنلاین و آفلاین کرده بود و شروع به استفاده از آنها به عنوان کانونی برای خودارضاییِ خود کرد. شش ماه پس از اینکه آدام برای اولین بار شروع به تماشای پورن کرد (یعنی 6 ماه قبل از طلاقش)، تقریباً پنج بار در هفته خودارضایی می کرد. او اظهار داشت که تقریباً در این زمان بود که با تماشای مردانی که خودارضایی میکنند و با تماشای فیلمهای جنسی همجنسگرایان شروع به تحریک جنسی می کرد (تا این لحظه، آدام همیشه خود را دگرجنسگرا توصیف میکرد). او شروع به اضافه کردن فیلم های جنسی همجنس گرایان به مجموعه ی آنلاین و آفلاین خود کرد و از آن پس خودش را فردی دوجنس گرا می دانست.
آدام اینگونه بیان می کرد که تقریباً 5 ماه قبل از طلاق، «پورنوگرافی کردن را متوقف کردم چون انجام آن دیگر کافی بود» و «نیاز بود تا من خودم را از نظر جنسی کشف کنم». وی اظهار داشت: «همسرم نمیخواست چیزی از این موضوع (کشف جنسی خودم) بداند، بنابراین من گهگاه از ارائه دهندگان خدمات جنسیِ زن و مردی که وجود داشت استفاده میکردم». آدام توضیح داد که در این زمان تقریباً هر دو هفته یک بار با یکی از این ارائه دهنده های خدمات جنسی ملاقات می کردم. او اینگونه بیان کرد که با وجود شکست ازدواجش، زمانی که همسرش متوجه شد که او فیلم های پورنوگرافی همجنسگرایان را در رایانه خود تماشا می کرده است دیگر طلاق چیزی اجتناب ناپذیر شده بود. آدام این داستان را اینگونه بیان می کند که در حالی که کامپیوترش را در حین پخش یک فیلم آنلاین رها کرده بود تا در اتاق را باز کند، این فیلم توسط همسرش دیده شد و همسرش با دیدن آن فیلم «احساس ترس و وحشت» کرده و 5 روز بعد خانه را ترک می کند.
آدام توضیح داد که برای یک دوره تقریباً 18 ماهه پس از طلاق، «کنترل» زندگی خود را در دست داشت و از آزادی جنسی تازه یافته ی خود لذت می برد. او شبکهای از تماسهای جنسیِ زنانه و مردانه را در سراسر کشور ایجاد کرده بود، از جمله تعداد کمی از افراد که بدون دستمزد (به عنوان مثال، بهصورت اتفاقی) با آنها درگیر فعالیتهای جنسی میشد. آدام اظهار می داشت که در آن زمان (یعنی 18 ماه قبل از مراجعه اش برای درمان)، حقوق ماهانه ی او دیگر هزینه های سوء استفاده های جنسی او را که معمولاً 350 پوند در هفته بود را پوشش نمی داد. در نتیجه تصمیم گرفت خانه ی خود را برای افزایش سرمایه بفروشد و به مسکن اجاره ای نقل مکان کند.
در جلسه ارزیابیِ اولیه و به دنبال اعتماد خاطر دادن های قابل توجه، آدام فاش کرد که از نظر رفتار جنسی فعلی خود، معمولاً (1) از خدمات یک ارائه دهنده ی جنسی شش بار در هفته استفاده می کند (هر تماس جنسیِ پولی معمولاً 30 تا 60 دقیقه طول می کشد. آنهایی که 60 دقیقه طول می کشند معمولاً منجر به دوبار انزال در آدام می شوند، (2) 500 پوند در هفته برای این روابط جنسی هزینه می کند، (3) سه بار در هفته رابطه جنسی بدون دستمزد (برگرفته از یک استخر متشکل از 10 شریک جنسی معمولیِ مرد و زن)، (4) پنج بار در هفته سکس سایبری (معمولاً خودارضایی)، (5) هر روز تقریباً 60 دقیقه «ویدیوهای جنسی همجنس گرا یا دگر جنس گرا» را در سه تا چهار جلسه ی تماشایِ مجزا (یعنی هر جلسه بین 15 تا 20 دقیقه تماشا می کند) و (6) پنج بار در هفته در حین تماشای فیلم های پورن خودارضایی می کند. آدام اظهار داشت که همیشه رابطه جنسی محافظت شده داشته و تا آنجا که می داند هرگز به بیماری مقاربتی مبتلا نشده است. او تاًکید داشت که هرگز با افراد زیر 18 سال تماس جنسی نداشته است (یا فیلم های پورن را تماشا نکرده است).
آدام توضیح داد که در طول سال گذشته، گاهی اوقات پس از یک برخورد جنسی، احساس «پوچی و کم ارزشی» میکرد. او اظهار داشت که؛ «می دانم که باید تغییر کنم [اما] بیش از حد از آن ( دنیای اعتیاد جنسی) لذت می برم». او در طول 12 ماه گذشته چندین بار تلاش کرده است که دفعات برخوردها و هزینه های مسائل جنسی اش را کاهش دهد. با این حال، او توضیح داد که «هر وقت سعی میکنم آن را کاهش دهم، چند روز یا گاهی یک هفته بیشتر طول نمیکشد، اما بعد از آن خیلی زیاد میشود و در نهایت در یک دوره ی 48 ساعته، هفت یا هشت بار [سکس پولی و یا خودارضایی] انجام میدهم. او اظهار داشت: «میدانم که این گونه بودن برای یک بودایی اشتباه است».
آدام اذعان داشت که برای کمک به خوابیدنش او اغلب خودارضایی می کند (یعنی در حین سکس سایبری یا تماشای یک فیلم پورن) و معمولاً 5 تا 6 ساعت در شب می خوابد. او گزارش داد که اخیراً «شروع به بی دقتی کرده است» و از تلفن و لپ تاپ کار خود برای مقاصد جنسی استفاده کرده است. او توضیح می دهد: زمانی که فردی را که به صورت آنلاین ملاقات می کند نشانه ای قوی از این که آن قرار ملاقات منجر به یک تماس جنسی نشود (مثلاً با ارسال عکس های تحریک آمیز جنسی)، از ملاقات حضوری امتناع می کند. او همچنین اذعان کرد که الگوی رفتار جنسیِ فعلیاش احتمالاً شانس او را برای ملاقات و بودن با شرکاء در یک رابطه ی طولانیمدت را به حداقل میرساند، اما توضیح داد که «مطمئن نیستم در این مرحله از زندگیام برای یک همسر یا شریک جدی آماده باشم».
آدام هرگونه افکار خودکشی و همچنین قمار، مواد یا وابستگی به الکل را رد کرد (اما توضیح داد که اکثر تماس های جنسی او با نوعی مصرف الکل همراه است). او گهگاه سیگار می کشد اما اظهار داشت که استفاده ی او از سیگار برای «مقاصد اجتماعی» است و او به نیکوتین وابستگی ندارد. آدام معمولاً 5 تا 10 نخ سیگار در روز میکشد، عمدتاً هنگام معاشرت در عصر یا هنگام ملاقات با یک شریک جنسی در طول روز یا عصر.
برداشت های تشخیصی:
رفتار جنسیِ مشکل ساز آدام پیش از مرحله ی افسردگی اساسی بود که 18 ماه قبل از شروع اعتیاد جنسی در او رخ داد (آدام مرحله ی دوم از افسردگیِ اساسی را تجربه کرد که 6 ماه پس از شروع رفتار جنسی مشکل دار او رخ داد). با توجه به شرح وقایع گفته شده به ترتیب زمان، این احتمال وجود دارد که اعتیاد آدام به رابطه ی جنسی، یک حالت از (یعنی به جای علت) اختلال خلقی باشد. آدام با استفاده از معیارهای DSM-5 مورد ارزیابی قرار گرفت که برداشت روان درمانگرش مبنی برا اینکه او در حال حاضر یک دوره افسردگی را تجربه می کند را تأیید می کرد و اینکه تشخیص قبلی او از اختلال افسردگی اساسی (عودکننده، خفیف) هنوز در او جریان داشت. علاوه بر اختلال خواب، یکی دیگر از ویژگیهای مهم نمایه ی بالینیِ آدام، مشکلات مذهبی یا معنوی (DSM 5 کد V62.89) بود که منجر به (1) تجربیات ناراحتکنندهای شامل از دست دادن یا زیر سؤال بردن ایمان و (2) زیر سؤال بردن ارزشهای معنوی در او بوده است.
معیارهای نتیجه ی درمان:
تست غربالگری اعتیاد جنسی 45 موردی[9] – تجدید نظر شده پاتریک کارنز (SAST R؛ Carnes، Green و Carnes، 2010)[18] برای ارزیابی رفتار جنسی اعتیادآور برای آدام انجام شد. آیتمهای این تست بهعنوان بله یا خیر رتبهبندی میشوند و پاسخ «بله» به 6 یا بیشتر از ۲۰ مورد این تست در مقیاس اصلی نشاندهنده اعتیاد جنسیِ احتمالی است. در این تست، خرده مقیاسهای مختلف ابعاد اعتیاد جنسی را ارزیابی میکنند و به دو یا سه پاسخ «بله» (به چهار یا پنج سؤال آن) برای نشان دادن مشکل در آن مقیاس خاص از اعتیاد جنسی نیاز است ( این خرده مقیاس ها در سایت ترک اعتیاد جنسی و شیوه نمره گذازی آنها موجود می باشد). نمونههایی از موارد این تست غربالگری عبارتند از: «آیا کسی به دلیل رفتار جنسی شما از نظر عاطفی آسیب دیده است؟» و «آیا تا به حال به این فکر کرده اید که تمایلات جنسیِ شما قوی تر از شما هستند؟». نمره ی پایه ی آدام در مقیاس اصلی 16 (از 20 مورد ممکن) بود، که نشان می داد او معیارهای تشخیصیِ اعتیاد جنسی را دارد. او با پاسخهای «بله» به اکثر سؤالات این خردهمقیاس ها پاسخ داد، و نشان داد که علائم زیر جنبههای کلیدی رفتار جنسی مشکلساز در او هستند: (1) اشتغال فکری (2) از دست دادن کنترل، (3) اختلال در رابطه، و (4) آشفتگیِ عاطفی.
مقیاس 21 موردی افسردگی[10]، اضطراب و استرس یا DASS از لوی باند (DASS؛ Lovibond & Lovibond، 1995)[19] که پریشانی عاطفی را ارزیابی می کند و شامل مقیاس های فرعی افسردگی، اضطراب و استرس می باشد. این مقیاس در یک مقیاس چهار گزینه ایِ لیکرت[11] (از گزینه ی: 0= اصلاً برای من صدق نمی کند تا گزینه ی 3= برای من بسیار یا بیشتر اوقات اعمال می شود) نمره گذاری می شود و مواردی مانند «احساس می کردم زندگی بی معنی است» را شامل می شود. این مقیاس 21 موردی (DASS) در یک دوره 7 روزه تکمیل می شود و نمرات هر یک از سه مقیاس فرعی را می توان با هم جمع کرد تا یک ارزیابی کلی از پریشانی روانیِ فرد بدست آورد. (ون گوردون و همکاران، 2013) طبق کتابچه راهنمای DASS Lovibond & Lovibond)، 1995)[20]، درصدهای نهاییِ نمرات (و میانگین نمرات مربوطه) برای شدت علائم به شرح زیر است:
0-78 (M≤ 13) = نرمال
78-87 (M =14-18)= خفیف
87-95 (M=19-28)= متوسط
و > 95 ((M≥ 28= شدید
در این مقیاس نمره پایه آدام 24 بود (یعنی متوسط).
مقیاس شغلی خلاصه شده (AJIGS)[12]؛ (راسل و همکاران، 2004)[21] یک مقیاس هشت گزینه ای برای سنجش رضایت شغلی می باشد. این مقیاس حاوی صفتها یا عبارات کوتاهِ زیر در رابطه با شغلی است که یک فرد در حال حاضر در آن مشغول به کار است: «من را راضی میکند»، «بهتر از بسیاری از شغل های دیگر »، «خوب است»، «دوست نداشتنی»، «عالی»، «لذتبخش»، «بد و نامطلوب» و «ناخوش آیند». برای هر مورد، از پاسخ دهندگان این مقیاس پرسیده می شود که آیا موافق هستند (بله)، مطمئن نیستند (؟)، و یا مخالف (نه) هستند. در این مقیاس برای «بله» نمره سه، برای «؟» نمره یک و برای «نه» صفر در نظر گرفته می شود. آیتم های فردی برای ارائه ی یک نمره کلی جمع بندی می شوند. نمرات بالاتر نشان دهنده ی سطوح بالاترِ رضایت شغلی است. امتیاز آدام در دریافت نمره 7 (از 24 مورد ممکن) بود که نشان دهنده ی سطح پایین رضایت شغلی او می باشد.
مقیاس هفت موردیِ عدم وابستگی [13](NAS) (NAS؛ Sahdra، Ciarrochi، Parker، Marshall، & Heaven، 2015؛ Sahdra، Shaver، وbrown 2010،)[22] بر اساس یک مدل بودایی از بیماری روانی است که با توجه به جنبه های مختلف روانی، اجتماعی و مادی زندگیِ خود میزان وابستگی یک فرد را ارزیابی می کند. بهطور پیشفرض، این مقیاس (NAS) میزان وابستگی افراد به خود را نیز اندازهگیری میکند، زیرا طبق نظریه ی بودایی، وابستگی به پدیدههای روانشناختی یا بیرونی، وابسته به احساس خودبودن است (ون گوردون، شونین، گریفیث، و سینگ، 2015b)[23]. این مقیاس بر اساس یک ایده بودایی ساخته شده است که می گوید چیزی به نام «خود» و همچنین وابستگی به خود (اشیاء روانی و مادی) ذاتاً وجود ندارد. لذا این خود یک وضعیت ناسازگار را شکل می دهد. (برای توضیح مفصل در مورد چگونگی مفهوم متفاوت وابستگی در بودیسم در مقایسه با روانشناسیِ غربی به شونین، ون گوردون و گریفیث 2014c مراجعه کنید)[24]. مقیاس NAS در یک مقیاس لیکرت شش گزینه ای (از 1= کاملاً مخالفم تا 6= کاملاً موافقم) نمره گذاری می شود و مواردی مانند «وقتی تجربیات خوشایند به پایان می رسند»، و یا «من به آنچه پیش می آید خودم را وقف می دهم » را در بر می گیرد. نمرات بالاتر نشان دهنده سطوح کمتر وابستگی (یا سطوح بالاتر از عدم وابستگی) است. نمره پایه ی آدام 16 (از 42 مورد ممکن) بود.
مقیاس هفت موردیِ شاخص کیفیت خواب پیتسبورگ (PSQI)[14]؛ Buysse, Reynolds, Monk, Berman, & Kupfer, 1989)[25] کیفیت خواب را در طول ماه گذشته در حوزههای کیفیت خواب ذهنی، تأخیر خواب، مدت زمان خواب، کارایی خواب معمولی، اختلالات خواب، استفاده از داروهای خواب، و اختلال عملکرد در طول روز ارزیابی میکند. این مقیاس (PSQI) در یک مقیاس چهار گزینه ایِ لیکرت (0= بدون مشکل و 3= خیلی شدید و سخت) برای امتیاز دهی قرار می گیرد و مواردی مانند «در طول ماه گذشته، به طور کلی کیفیت خواب خود را چگونه ارزیابی می کنید؟» را در بر می گیرد و نمره جهانی ≥5 نشان دهنده کیفیت پایین خواب است. نمره پایه آدام از این مقیاس 14 (از 21 مورد ممکن) بود.
مقیاس دستیابی به هدف ([15](GAS؛ Kiresuk & Sherman)، 1968)[26] که دستیابی به هدفِ درمان را ارزیابی می کند و شامل توافق مراجعه کننده و درمانگر بر روی یک سری اهداف را مد نظر قرار می دهد. سطح دستیابی به هدف توسط توصیفات رفتاریِ عملکرد مراجعه کننده تعیین می شود. امتیازها از 2- (پسرفت) تا 0 (نتیجه مورد انتظار به دست آمده) تا 2+ (نتیجه مورد انتظارِ بیش از حد) برای هر یک از اهداف در نظر گرفته شده است. امتیازات برای هدف های فردی با هم ترکیب می شوند و سپس از کلید تبدیل این مقیاس (GAS) برای محاسبه ی یک امتیاز کلی استفاده می شود. در مطالعه ی موردی بالینی فعلی (آدام)، پنج هدفِ با اهمیت با وزنِ یکسان قرار داده شد. نمره 50 نشان دهنده ی سطح مورد انتظارِ دستیابی به هدف و نمرات بالاتر نشان دهنده ی سطوح بیشتر دستیابی به هدف می باشد.
تغییرات در هر یک از معیارهای بدست آمده ی زیر، بر اساس یک دوره ی 14 روزه یِ طی شده با استفاده از دفتر یادداشت هایِ روزانه ی آدام (مقادیر پایه نشان داده شده در پرانتز) ارزیابی شده است: (1) زمان صرف شده برای تماشای فیلمهای پورنِ آنلاین و آفلاین (13.5 ساعت)، (2) زمان صرف شده برای سکس سایبری (10 ساعت)، (3) فراوانیِ تماس های جنسی هزینه بر (12 جلسه)، و (4) هزینه های پرداخت شده برای ارائه دهندگان خدمات جنسی (1050 پوند). هر یک از پیامدهای ذکر شده در چهار نقطه زمانیِ جداگانه مورد ارزیابی قرار گرفت: (1) شروع درمان (t1)، (2) اواسط درمان (t2 «هفته ی 5»)، (3) پایان درمان (t3 «هفته ی 10»)، و (4) پیگیری 6 ماهه t4). همه ی مقیاسهای گفته شده ی بالا ابزارهای غربالگری با ویژگیهای روانسنجیِ خوبی می باشند.
فرمولاسیون مورد:
به نظر می رسد که ابراز علاقه ی اولیه آدام به پورنوگرافی با هدف خوبی شروع شده است (یعنی گامی برای کمک به بازیابی ازدواجش). با این حال، با به وخامت رفتن ازدواجش و درک اینکه همسرش علاقه ای به اینگونه روابط جنسی ندارد، او خودارضایی بواسطه ی پورن و تماس های گاه به گاه با ارائه دهندگان خدمات جنسی را تجربه می کرد تا این، یک راه مهم برای ارضای میل جنسیِ او باشد. برای تقریباً یک دوره ی 12 ماهه از شروع اعتیاد جنسی اش، آدام درجه قابل قبولی از کنترل رفتاری را بر تمایلات جنسی خود نشان داد، و این احتمال وجود دارد که استفاده ی او از پورنوگرافی و ارائه دهندگان خدمات جنسی تا پس از طلاقش برای او اعتیاد آور و مشکل ساز نشده بود.
آدام پس از طلاقش، به جای جستجوی شرکای رابطه ی طولانی مدت، در الگوی رفتار جنسی خود قفل شد و اجازه داد که رفتارهای جنسی اش هم تشدید شوند و به ناچار به رفتارهای ناسازگارانه ی جنسی تبدیل شدند که یک حلقه بازخورد اعتیاد را در او ایجاد کرد. تماشای پورنوگرافی یا مشارکت در تماس های جنسیِ پولی (یا گاه به گاه) باعث ایجاد نوعی حالات عاطفی و یک حس مثبتِ موقتی می شود که به نوبه ی خود نیز باعث ایجاد خاطرات مثبت در فرد می شوند (بیکر، پایپر، مک کارتی، ماجسکی و فیوره، 2004).[27] این ویار فرد است که با درگیر کردنِ بیشتر او در نوع رفتار جنسی اش باعث ارضاء شدن یا نوعی رضایت خاطر در او می شود. این رضایت خاطر علاوه بر تاثیرگذاری در خُلق و خوی فرد، منجر به نوعی رمزگذاری به عنوان یک خاطره در حافظه ی فرد می شود. (هولیهان و بروور، 2015)[28]. آدام به تقویت الگوی رفتار جنسیِ مشکلساز خود آنقدر ادامه داد تا تعارضات بین فردی و درون روانیِ او به نقطهای رسید که دیگر نمیتوانست انکار کند که رفتارش در دراز مدت یک رفتار غیرقابل ادامه خواهد بود.
استفاده ی اولیه ی (شروع) آدام از پورنوگرافی و ارائه دهندگان خدمات جنسی احتمالاً با علائم اساسی افسردگیِ او ارتباطی نداشت. با این حال، زمانی که او به دنبال کمک رواندرمانگر بود، سکس و رفتارهای جنسی در او: (1) به وسیلهای برای اجتناب از احساس افسردگی (و سایر مشکلات در زندگیاش) تبدیل شده بود، و (2) علائم بد خُلقی او را افزایش میداد که این خود سبب بروز احساس گناه در او می شد.
عوامل زمینه ساز
طلاق والدین آدام در دوران نوجوانیِ او به ناچار یک بار عاطفی را به او تحمیل کرد. با این حال، آدام (هم در حال حاضر و هم در زمان طلاق پدر و مادرش) توانست با موضوع طلاق والدینش کنار بیاید و آن را بپذیرد و اظهار داشت که «آنها تمام تلاش خود را کردند تا تأثیر جدایی شان را بر [من و خواهرم] به حداقل برسانند». اولین نشانههای تعارضات درونی و روانیِ قابل توجه برای آدام زمانی پدیدار شدند که او در دانشگاه بود و در حال تجربه ی «شور معنویِ» (احتمالاً تجارب بودایی) خود بود. از آنجاییکه نیازهای معنوی آدام با رویارویی او با مسیحیت یا بودیسم برآورده نشد، به نظر میرسید که این نیز تنش روحی و روانی او را افزایش میداد. به گفته ون گوردون، شونین و گریفیث (2016)[29]، سوء تغذیه معنوی می تواند یک عامل تعیین کننده ی اصلی برای آسیب شناسیِ روانی باشد و احتمالاً در شروع افسردگی و رفتارهای بیش از حد جنسیِ آدام نقش داشته است.
عوامل محفاظتی و مشکل ساز
علاقه ی آدم به رشد معنوی (و به ویژه بودیسم) به طور بالقوه می تواند به عنوان یک عامل محافظتیِ مورد استفاده برای او قرار گیرد. در واقع، آدام تأیید کرد که انگیزه اصلی او برای نزدیک شدن به روان درمانگر به دلیل تخصص او در استفاده درمانی از اصول و شیوه های بودایی است. ماهیت نسبتاً بی دردسر و بدون چالش شغل آدام به وضعیت او کمکی نمی کند. آدام در نقش فعلی شغل خود که ناچیز است، به چالش کشیده نمی شود. دلیل اصلی او برای امتناع از درخواست فرصت های شغلی برای پیشرفت داخلی این بود که افزایش مسئولیت در فعالیت های جنسی او تداخل ایجاد می کرد. با این حال، اگر علاقه ی آدام به حرفهاش دوباره احیا شود، نقشی با مسئولیت بیشتر نیز میتواند به یک عامل محافظتی برایش تبدیل شود.
درمان:
فقدان ویژگیهای روانپریشی در آدام و میل شدید او برای داشتن روابط جنسی، نشاندهنده ی این بود که یک مدل بهبودیِ مبتنی بر مدیتیشن برای او مناسب است. طبق اصول نظری مدیتیشن، پیروی از یک مراسم معنویِ وابسته به عبادت و مکاشفه در تنزل بخشیدن به حالات عاطفی منفی و جنبه های روانیِ فرد کمک می کند (ون گوردون و همکاران، 2015b)[30]. با توجه به موافقت آدام، او یک درمان سکولار مبتنی بر آموزش مدیتیشن آگاهانه (MAT) را دریافت کرد که توسط تیم پدیدآورنده ی آن (یک روان درمانگر و معلم مراقبه) پیگیری می شد. این مدیتیشن آگاهانه از یک رویکرد جامع برای مراقبه پیروی می کند که به موجب آن ذهن آگاهی بخشی جدایی ناپذیر از آن را تشکیل می داد، اما این برنامه صرفاً تمرکز کردن نبود (ون گوردون، شونین، سومیچ، ساندین، و گریفیث، 2014)[31].
علاوه بر ذهن آگاهی، این مدیتیشن (MAT) شامل شیوه هایی است که به طور سنتی توسط تمرین کنندگان مراقبه ی بودایی دنبال می شود، از جمله تکنیک هایی با هدف پرورش: (1) یک شهروند وظیفه شناس بودن، (2) بالا رفتن وضوح ادراکی، (3) رعایت کردن اصول اخلاقی و شفقت ورزیدن، (4) بدست آوردن چشم باطن در مدیتیشن (همانند درک مفاهیم ظریفی مانند هیچ بودن و ناپایدار بودن)، (5) صبور بودن، (6) سخاوت داشتن (مثلاً در زمان و انرژی فردی)، و (7) داشتن یک چشم انداز برای زندگی. هر یک از 10 جلسه هفتگی با حضور آدام 90 دقیقه طول کشید و شامل سه مرحله بود: (1) صحبت با درمانگر (تقریباً 40 دقیقه)، (2) یک قسمت از مدیتیشن که به آدام آموزش داده می شد (تقریباً 20 دقیقه)، و (3) یک مدیتیشن هدایت شده. (تقریبا 20 دقیقه). یک استراحت 10 دقیقه ای بلافاصله قبل از مدیتیشن هدایت شده تنظیم می شد، و در نهایت آدام یک CD از مدیتیشن هدایت شده را برای تسهیل تمرین روزانه ی خود دریافت می کرد.
اصول اخلاقی
این مطالعه تاییدیه اخلاقی را از کمیته اخلاق موسسه دانشگاهی نویسندگان دریافت کرد. شرکتکننده ی آن (آدام) برای انتشار دادههای خود در یک مجله ی دانشگاهی به صورت ناشناس رضایت کتبی خود را اعلام کرد.
مرحله اولیه ی درمان (هفته ی 1-2)
مرحله اولیه ی درمان بر ایجاد پیوستگی در درمان و همچنین ایجاد شرایط اصلی درمان همانند گوش دادن فعال، توجه مثبت بدون قید و شرط، همدلیِ صحیح و بجا، احترام و صداقت متمرکز بود (ولز، 1997).[32] آموزش روانی نیز در طول این مرحله ی درمانی برای تقویت درک آدام از (1) اعتیاد و حلقه ی بازخورد اعتیاد، (2) روان درمانی بر اساس چارچوب مدیتیشن، و (3) علت، شیوع و سیر علائم رفتار بیش جنسی اش مورد استفاده قرار گرفت.
در طول هفته ی دوم درمان، پنج هدف سازگار با مقیاس [16]GAS توسط آدام (و با موافقت روان درمانگر) پیشنهاد شد: (1) کاهش 50 درصدی در دفعات تماس های جنسیِ با هزینه و تصادفی، (2) حذف استفاده از پورنوگرافی و سکس سایبری بر روی وبسایتها، (3) محدود کردن تماس جنسی به سه شریک جنسیِ پولی یا گاه به گاه که آدام احساس میکرد رابطه جنسی با آنها برایش معنیدارتر است، (4) درخواست برای یک فرصت شغلی داخلی یا خارجی در هر هفته، و (5) استفاده از یک برنامه ی ورزشی منظم. هدفِ کاهش هزینههای مالیِ مربوط به رابطه ی جنسی، به دلیل اینکه به عنوان چیزی که ممکن است باعث تشویق رفتارهای جنسی پرخطرتر شود نادیده گرفته شد (به عنوان مثال استفاده از روسپیهای خیابانی که معمولاً قیمتهای پایینتری برای خدمات جنسی خود نسبت به ارائه دهندگان خدمات جنسی دریافت میکنند) و به عنوان یک هدف در نظر گرفته شد.
یکی دیگر از جنبه های کلیدی مرحله ی اولیه ی درمان، آشنا کردن آدام با تمرین ذهن آگاهی و به ویژه آگاهی از تنفس بود. به او آموزش داده شد که با دنبال کردن تنفسش به عنوان یک لنگر توجه و با تمرکز کردن بر روی آن، تقریباً 50 درصد از آگاهی اش را بر روی تنفس و 50 درصد دیگر را بر روی آنچه در لحظه ی حال در حال اتفاق افتادن است متمرکز کند. به این ترتیب، آدام شروع به ایجاد پایه های لازم برای رشد مراقبه های بعدی خود و همچنین روشی برای جلوگیری از نشخوارهای ذهنی خود کرد.
اواسط مرحله درمان (هفته ی 3-8)
این مرحله شامل پنج عنصر کلیدی بود که همراه با آموزش ذهن آگاهی اجرا شد:
- طبیعت و تجزیه ی بدن[17]: این جنبه از عمل بر اساس سوتراهای[18] بودایی است که شامل مراقبه های دقیق در مورد طبیعت بدن و تجزیه ی آن پس از مرگ است. هدف این بود که به آدام کمک کنیم تا ماهیت واقعیِ شیء مورد نظرش (یعنی بدن) را بیشتر درک کند. به عنوان مثال، یکی از مدیتیشن های هدایت شده شامل ساختارشکنی ذهنی در مورد بدن و شناسایی اجزای سازنده ی آن است که به خودی خود اجزای مطلوبی نیستند (مانند ناخن، مو، مخاط، مدفوع، ادرار، چرک، استفراغ، خون، سینوس، پوست، استخوان، دندان، گوشت، عرق و غیره) و به عنوان فرآیند پوسیدگی یا تجزیه که بدن پس از مرگ در معرض آن قرار می گیرد در این ساختار شکنی در نظر گرفته می شود. (یعنی به عنوان بخشی از درک ماهیت واقعی بدن و آینده اجتناب ناپذیری که در انتظار آن است).
- مراقبه ی حساسیت زدایی[19]: آدام در اجرای این تکنیک در خارج از جلسات درمانی مشکل داشت و به صراحت رویکرد مستقیم و حمایتی تری را درخواست کرد. در نتیجه، یک سناریوی کنترلشده به اجرا در آمد که به موجب آن آدام با یک لپتاپ که در حالت بی صدا قرار داشت، روبروی درمانگر خود نشست و در حالی که یکی از فیلمهای جنسیِ آنلاین در حال پخش بود (رواندرمانگر نمیتوانست فیلم را ببیند) با او مدیتیشن هدایتشده را انجام شد. از آدام خواسته شد که چشمانش را بسته نگه دارد، اما به طور متناوب و مختصر آنها را باز کند تا نگاهی به فیلم بیندازد. او در طول این آموزش طوری هدایت می شد که با فرآیندهای جسمانی و روانشناختی که توسط فیلم بهعنوان «پدیدههای ساده» آغاز شدهاند، ارتباط برقرار کند. به عبارت دیگر، به آدام آموزش داده شد که چنین فرآیندهایی را عینیت بخشد و به عنوان یک ناظر مشارکت کننده با آنها تعامل داشته باشد. بدین ترتیب به آدام نشان داده شد که می تواند از نظر روانی با تمایلات جنسیِ خود، بدون اینکه آنها وضعیت ذهنی و رفتاری او را تحت کنترل خود داشته باشند، همسو شود.
- مراقبه ی شفقت و مهربانی[20]: آدام بنا به دلایل مختلف با مراقبه ی شفقت و مهربانی آشنا شد، اما هدف اصلیِ آن این بود که آگاهی نسبت به رنج دیگران، از جمله افرادی که برای داشتن رابطه جنسی به آنها پول می داد را درک کند. آدام تشویق شد که به این افراد به عنوان انسان (یعنی با مشکلات و امیدهای خود) نگاه کند و نه فقط به عنوان سوژه هایی برای ارضای میل جنسی خود.
- مراقبه ی تحلیل گرا[21]: آدام با استفاده از مراقبه هایی که برای تضعیف این باور که این صرفاً خودش است (یا هر پدیده ای) که وجود دارد هدایت شد (برای توضیح بیشتر به بخش بحث مراجعه کنید).
- زمینه ی وجودیِ سکس: این جنبه از درمانِ آدام بیشتر مبتنی بر بحث و تبادل نظر بود و بر کمک به آدام در زمینه سازیِ برخی از بینش ها و تجربیات مراقبه اش متمرکز بود. تکنیک هایی مانند کاوشگریِ هدایت شده، استدلال منطقی و پرسشگری سقراطی برای کمک به آدام در جهت آزمایش اعتبار مفروضات خود در مورد زمینه ی وجودیِ سکس به کار گرفته شد. به عنوان مثال، آدام به این سمت هدایت شد که به پذیرش این موضوع برسد که: (1) تمایل به داشتن سکس موضوعی طبیعی است و از نظر بیولوژیکی موضوعی هدایت شده است، (2) میزان مناسبی از سکس وجود ندارد (یعنی همه ی افراد با هم متفاوت هستند)، (3) این درست است که سکس بخش مهمی از زندگی است، اما بسیاری از جنبه هایِ مهم دیگر زندگی نیز هستند (مسلماً بیشتر) که وجود دارند. (4) در جایی که دو فرد بزرگسال (بالغ) به برقراری تماس جنسی رضایت میدهند، معمولاً این چارچوب ذهنی آنها است که سالم یا تحقیرآمیز بودن آن رابطه ی جنسی (نوع عمل جنسی انجام شده) را تعیین میکند، (5) از دیدگاه بودایی، استفاده از خدمات ارائه دهندگان جنسیِ بزرگسالان لزوماً تا زمانی که هیچکس آسیبی نبیند اشتباه نیست (البته، استدلالهای حمایتی و انتقادی متعددی – از جمله فلسفی – وجود دارد که میتوان در این زمینه به کار برد) و (6) سکس در چارچوب یک رابطه ی طولانی مدت (ازدواج) احتمالا امن تر و معنادارتر است.
خاتمه ی درمان (هفته ی 9 تا 10)
مرحله ی نهایی درمان بر آماده سازی آدام بر خاتمه ی درمان متمرکز بود. در حالی که او احساس می کرد کنترل و سلامت روانی اش بر تمایلات جنسی به طور قابل توجهی بهبود یافته است، اما در مورد عود بیماری خود به دلیل قطع ارتباط درمانیِ خود با درمانگرش ابراز نگرانی می کرد. برای کمک به کاهش چنین نگرانیهایی، به آدام توصیه شد که به مدیتیشن روزانه ی خود ادامه دهد و رفتارهای جنسی، سطوح استرس و الگوهای خواب خود را روزانه در برگ های راهبردی مقابله ایی که فرموله شده بودند ثبت کند و همچنین قبول کرد که به صورت دو هفته ای یک بار به آنها مراجعه کند. در نهایت، رویهای برای موارد اضطراریِ مورد بحث تنظیم شد و تاریخها و زمانهایی برای تماس های تلفنی مورد توافق دو طرف قرار گرفت و سه جلسه ی تقویتکننده 90 دقیقهای در فواصل زمانی 4 هفته ای به موازات آن ترتیب داده شد.
نتایج:
پس از تکمیل این دوره ی درمانی از مدیتیشن آگاهانه MAT (یعنی t3)، آدام در برابر معیارهای تشخیصی DSM-5 برای افسردگی اساسی مورد ارزیابی قرار گرفت. او تغییرات بالینی قابل توجهی را (یعنی به زیر آستانه تشخیصی) که در پیگیری 6 ماهه (یعنی t4) صورت گرفت از خود نشان داد. همانطور که در شکل صفحه ی بعدی نشان داده شده است، نتیجه ی نمرات t3 و t4 او در تمام برآیند های دیگر نیز نشان می دهد که درمان موفقیت آمیز بوده است. آدام به پنج مورد از موارد تست غربالگری اعتیاد جنسی 45 موردی (SAST (R پاسخ «بله» داد که نشان می دهد او دیگر از رفتار جنسی اعتیادآور خود رنج نمی برد. نمرات او پس از درمان در مقیاس 21 موردی افسردگی، اضطراب و استرس (DASS) سطح «نرمال» از شدت علائم را نشان داد، و نمرات t3 او در هر دو مقیاس شغلی خلاصه شده ی AJIGS و مقیاس هفت موردیِ غیر وابستگی NAS در مقایسه با پایه دو برابر شد (و با روند بهبود بیشتر در t4). امتیاز t3 آدام در مقیاس هفت موردیِ شاخص کیفیت خواب پیتسبورگ (PSQI) به طور قابل توجهی کاهش یافت (از t1 = 14 به t3 = 8)، اما همچنان بالاتر از آستانه (x≥5) برای خواب غیر مشکل ساز بود. بهبودهای بیشتر در کیفیت خواب بین t3 و t4 نشان داده شد، و نمره PSQI آدام 5 در پیگیری 6 ماهه درست خارج از محدوده کیفیت خواب «نرمال» بود.
بین t3 و t4، آدام از تماشای پورنوگرافی و استفاده از وب سایت های سکسِ آنلاین خودداری کرد. مخارج او برای ارائه دهندگان خدمات جنسی بین t1 وt3 60% (به 420 پوند در هر 14 روز؛ سه ملاقات با پرداخت در هفته) و 73% بین t1 وt4 (280 پوند در هر 14 روز؛ دو ملاقات با پرداخت در هفته) کاهش یافت. آدام همچنین تعداد افراد را در شبکه ی شرکای جنسیِ گاه به گاه و بدون دستمزد خود کاهش داد (از t1 = 10، به t3-t4 = 3)، و بین t3 و t4، او به طور کلی هر هفته با یک شریک جنسی گاه به گاه بدون دستمزد ملاقات می کرد. (در مقایسه با سه نفر در قبل در چنین جلسات هفتگی در t1). نمره 74 مقیاس دستیابی به هدف (GAS) بعد از درمان آدام با موفقیت در تمام جنبه های هدف مطابقت داشت. در t4، آدام گزارش داد که (1) او ارتقای شغلیِ داخلی را که قرار بود تا 2 ماه دیگر شروع شود را کسب کرده است، (2)او به صورت هفتگی در یک گروه مراقبه بودایی شرکت می کند، و (3) دیگر در مورد خود احساس گناه ندارد. (داشتن یک رفتار جنسی که به من جواب می دهد و برایم بسیار معنادارتر است)
شکل 1. تغییر در نتیجه ی نمرات متغیر در طول زمان، که در آن t1 = پایه، t2 = هفته 5، t3 = هفته 10 (خاتمه درمان)، t4= پیگیریِ 6 ماه. خطوط نقطهدار شدت علائم «طبیعی» (در صورت وجود) را در جمعیت بزرگسال را نشان میدهد.
بحث:
این مقاله گزارشی از یافته های اولین مطالعه ی بالینی در مورد سودمندیِ ذهن آگاهی در درمان اعتیاد جنسی است. درمان مورد استفاده در مطالعه ی حاضر (یعنی MAT) متعلق به نسل دوم مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی است و از یک رویکرد جامع برای آموزش و تمرین ذهن آگاهی پیروی می کند. مردِ بالغ شرکتکننده (آدام) پیشرفتهای بالینی قابلتوجهی در رفتار جنسی اعتیادآور و همچنین افسردگی و پریشانی روانیِ خود نشان داد. بهبودی پس از درمان نیز در کیفیت خواب، رضایت شغلی و عدم وابستگی به خود و تجربیات دیگر قابل مشاهده بود. نتایج سلامت در یک پیگیری 6 ماهه حفظ شد. این مطالعه از آن جهت قابل توجه است که نیاز به تنظیم و مرتب سازیِ نتایج درمان را بصورت مورد به مورد پیگیری کرده و نشان داده است. یک نتیجه ی ایده آل این مطالعه این بود که آدام به یافتن یک شریک زندگی طولانی مدت علاقه نشان دهد و از برخوردهای جنسی هزینه بر و معمول خود و حتی بدون هزینه خودداری کند. با این حال، در ابتدا برای شرکتکننده (آدام) واضح بود که یک رابطه طولانیمدت در برنامه ی شخصی اش نیست، و بنابراین اهداف درمانی باید بر این اساس تنظیم میشد. اگرچه آدام به استفاده از ارائه دهندگان خدمات جنسی پس از درمان ادامه داد، اما استفاده ی او از آنها در سطح بسیار پایین تری بود، و نمرات تست غربالگری اعتیاد جنسی ((SAST R او نشان داد که او دیگر به رابطه ی جنسی معتاد نیست. علاوه بر این، نمرات سایر معیارهای رفتار جنسی آدام نیز نشان داد که او اکنون قادر به تنظیم میل جنسی خود است. مسیر پیشنهادی و مکانیزم کلیدی در ذهن آگاهی این است که؛ ذهن آگاهی فاصله ادراکی را از تمایلات ناشی از اعتیاد افزایش میدهد و در نتیجه فرآیند «موجسواریِ هیجانی»[22] ناشی از آن تمایلات را تسهیل میکند (اپل و کیم اپل، 2009)[33]. به عبارت دیگر، رصد یک هیجانِ رفتاری (اعتیاد) بصورت ذهن آگاهانه به بیرون راندن آن کمک می کند و این خود اجازه می دهد که آن هیجان رفتاری از بین برود. با این حال، در واقعیت، شدت بیولوژیکی یک ولع جنسی میتواند به این معنا باشد که تمرکز حواس به تنهایی کافی نمی باشد و سایر تکنیکهای درمانی مدیتیشن نیز مورد نیاز هستند. در واقع، طبق متون سنتی بودایی، معمولاً سالها طول می کشد تا یک فرد در تمرین ذهن آگاهی مهارت پیدا کند (شونین و همکاران، 2014c)[34]. این نشان میدهد که افراد با تمایلات یا هیجانات رفتاری مشکلساز (و سایر مسائل مربوط به سلامت روان) بعید است پس از شرکت در 8 تا 10 جلسه از آموزش ذهنآگاهی، زمینه لازم را در ذهنآگاهی به دست آورند (یعنی به طوری که بتوانند شناختهای ریشهایِ ناسازگارانه از رفتارهای خود را سامان بخشند).
به گفته شونین و همکاران. (2013، 2014a)[35]، استفاده از مدیتیشن برای درمان یک اعتیاد رفتاری، نه تنها به افراد برای یادگیری نحوه ی دور شدنشان از ویار جنسی (به عنوان مثال، با تمرین ذهن آگاهی) کمک می کند، بلکه برای توانمندسازی آنها در جهت استفاده از تکنیک های مدیتیشن که مستقیماً وابستگی به موضوع اعتیاد را در آنها تضعیف می کند ضروری است. بنابراین، درمان های مبتنی بر ذهنآگاهی نسل دوم، که به طور کلی طیف وسیعی از تکنیک های متفکرانه[23](شهودی) را ادغام می کنند، مسلماً برای درمان اعتیاد رفتاری مناسب هستند. مدیتیشن آگاهانه (MAT) علاوه بر هدف قرار دادن ویار جنسی (یعنی با استفاده از مدیتیشن در مورد ماهیت ترکیبی و غیر دائمی بودن بدن)، شامل مراقبه هایی در تضعیف این اعتقاد و ذهنیت درونی که این فقط «من هستم که وجود دارد»، می باشد (ون گوردون و همکاران، 2014).[36]منطق پشت این رویکرد از نظریه ی وجود شناختیِ اعتیاد (OAT)[24] نشأت میگیرد که در آن «وجود شناختیِ اعتیاد»، (ماهیت بودن اعتیاد) به عنوان علت اساسی فرآیندهای شناختی و رفتاریِ ناسازگار تلقی میشود (شونین و همکاران، 2013)[37].
وجود شناختیِ اعتیاد اساساً به عنوان «عدم تمایل به کنار گذاشتن یک باور اشتباه و عمیق در «خود» یا «من» وجود دارد و همچنین به عنوان «اختلال عملکردی» که از چنین باوری ناشی میشود» تعریف میشود (شونین و همکاران، 2013، ص 64)[38]. اعتقاد یا باور به خود یعنی این فقط «من هستم که وجود دارد»، «اشتباه» تلقی می شود، زیرا «خود» تنها در اتکا به سایر پدیده های جهان است که ظاهر می شود. اگر این باور که این «من هستم که فقط وجود دارد»، تضعیف شود، به طور پیشفرض، اعتقاد به وجود ذاتی هر شی یا سوژه ای (مواد یا هر گونه وابستگی) که «خود» میخواهد نیز تضعیف میشود. طبق نظریه ی وجود شناختیِ اعتیاد ((OAT، رابطه ی جنسی مطمئناً تجربه ای بیارزش نیست، اما مانند سایر فعالیت ها رابطه ی جنسی (یا بدن انسان) نباید بدون اختصاص دادن زمینه های شناختی و عاطفی به گونهای که جذابیت و کیفیتی غیرواقعی به خود گیرد و به ارزش ذاتی آن لطمه وارد شود، انجام شود (Shonin et al., 2014c).[39]
همانطور که در سایر مطالعات بالینیِ موردی در مدیتیشن آگاهانه که افراد مبتلا به اعتیاد رفتاری را در بر می گرفت مشاهده شد به عنوان مثال، اعتیاد به قمار (Shonin et al., 2014a) ؛ اعتیاد به کار (Shonin et al., 2014b)، مکانیسم های دیگری که در این مدیتیشن آگاهانه (MAT) ممکن است از نظر درمانی فعال شوند عبارتند از: (1) بدست آوردن آرامش در مراقبه که منجر به کاهش برانگیختگیِ خودکار، برانگیختگیِ روانی و تحریک پذیری می شود. (2) «جانشانیِ سعادت و شادکامی» که به موجب آن لذت حسی و روانی ایجاد شده از مدیتیشن ظرفیت به تعویق انداختن ارضای جنسی (وسوسه های اعتیاد جنسی) را افزایش میدهد. (3) افزایش سطح محبت، شفقت و مهربانی نسبت به خود که باعث تقویت رفتارهای نیک کردارانه نسبت به خود می شود و طرحواره های تحقیرکننده ی خود را تضعیف می کند. (4) پرورش معنوی که باعث هدفمندی در زندگی و بالا رفتن سطح رضایت شغلی می شود.
تا به امروز، تحقیقاتی که به بررسی کاربردهای ذهن آگاهی در رابطه با رفتار جنسی پرداخته اند، به صراحت بر بهبود اختلال عملکرد جنسی و/یا لذت متمرکز بودند (به عنوان مثال، بروتو، باسون، و لوریا، 2008؛ بروتو و همکاران، 2012)[40]. مطالعه ی حاضر این ادبیات را با گزارش در مورد استفاده از ذهن آگاهی به عنوان یک مداخله ی درمانی در درمان اعتیاد جنسی گسترش می دهد. همانند تمام مطالعات موردیِ بالینی، طراحی مطالعات تک آزمودنی و فاقد شرایط کنترلی به این معنی است که یافته های آن مطالعه ممکن است به سایر افراد مبتلا به اعتیاد جنسی تعمیم داده نشوند. این مطالعه همچنین با استفاده از یک دوره 14 روزه بر ارزیابیِ جنبه های رفتار جنسی محدود شده بود، به همین خاطر این دوره ی زمانی ممکن است الگوهای رفتاری طولانی مدت را منعکس نکند. با این وجود، نتایج درمانی امیدوارکننده ی آدام نشان میدهد که ارزیابی بالینیِ بیشتری از کاربرد مدیتیشن آگاهانه(MAT) در درمان اعتیاد جنسی ضروری است.
منابع مالی: هیچ حمایت مالی برای این مطالعه دریافت نشد.
مشارکت نویسندگان: ما تأیید میکنیم که همه نویسندگان این مقاله به دادههای این مطالعه دسترسی داشتهاند و مسئولیت تمام محتویات این مقاله را بر عهده دارند. همچنین بر آمادهسازی دستنوشته ها و تصمیمگیری برای ارسال دستنوشته ها جهت انتشار اختیار دارند.
تضاد منافع: نویسندگان این مقاله اعلام می دارند که هیچ تضاد منافعی در رابطه با نویسندگی و یا انتشار این مقاله ندارند.
اصول اخلاقی: این مطالعه تأییدیه اخلاقی را از کمیته ی اخلاق کالج حقوق تجارت و علوم اجتماعی دانشگاه ناتینگهام ترنت دریافت کرد. ما تأیید می کنیم که شرکت کننده ی این مطالعه، رضایت کامل کتبیِ خود را برای انتشار داده های خود در یک مجله ی دانشگاهی به صورت ناشناس ارائه کرده است و همچنین تأیید میکنیم که همه دادهها و اطلاعات شناسایی شرکتکننده از نسخه خطی حذف شده اند.
رفرنس های این مقاله:
[1]. Corresponding author: William Van Gordon; Psychology Division, Nottingham Trent University, Nottingham, Nottinghamshire, NG1 4BU, UK; E-mail: william@awaketowisdom.co.uk
[2]. EDO SHONIN
[3] . MARK D. GRIFFITHS
[4] . سکس در اینجا به منظور رفتار جنسی مخرب و بیمار گونه ای می باشد که مفهوم و معنا و شکل اعتیاد جنسی را در زندگی فرد بوجود آورده است.
[5] . excessive non-paraphilic sexual behavior
[6] . Not Otherwise Specified
[7] . hypersexuality disorder
[8] . مدرک لیسانس می تواند یک مدرک ممتاز (لیسانس با افتخار) و یا یک مدرک معمولی (لیسانس بدون افتخار) باشد. درجات افتخاری معمولاً بر اساس میانگین نمرات (با نمرات بالاتر به درس ها در سال های بعدی دوره، نسبت به نمرات سال اول) از نمرات کسب شده در امتحانات و سایر ارزیابی ها طبقه بندی می شوند. مرزهای این درجه بندی ممکن است بسته به موسسه یا دانشگاه متفاوت باشد، اما مقادیر معمولی آن در زیر آورده شده است.
افتخارات درجه یک (1) که معمولاً میانگین نمرات آن 70٪ و بالاتر می باشد.
افتخارات درجه دوم؛ که خود به سه قسمت تقسیم شده است که شامل موارد زیر می شود:
بخش بالایی (2:1) که معمولاً میانگین نمرات آن مابین (60 تا 69٪) است.
رده میانی (2:2) که معمولاً میانگین نمرات آن مابین (50 تا 59٪) است.
افتخارات رده سوم (3، 3) که معمولاً میانگین نمرات آن مابین (40 تا 49٪) است.
[9] . این تست در سایت ترک اعتیاد جنسی(رهاشو) قرار دارد.( SAST R)
[10]. The 21-item Depression, Anxiety, and Stress Scale
.[11] مقیاس لیکرت (به انگلیسی: Likert scale ) یک مقیاس روانسنجی است که مکرراً در پرسشنامههای پژوهشی مورد استفاده قرار میگیرد. استفاده از این مقیاس در نظرسنجیهای پژوهشی آنقدر رایج است که اصطلاحهای مقیاس لیکرت و مقیاس رتبهبندی را متناوباً به جای هم به کار میبرند، هرچند اولی زیرمجموعهای از دومی است.
[12] . The Abridged Job in General Scale
[13] . The seven-item Non-Attachment Scale
[14] . The seven-item Pittsburgh Sleep Quality Index
[15] . The Goal Attainment Scale
[16] . در صفحات قبل این مقیاس توضیح داده شده است.
[17] . Body composition and decomposition
[18] . sutras
[19] . Meditative exposure therapy
[20] . Compassion and loving-kindness meditation
[21] . Analytical meditation
[22] . “urge surfing”
[23] . contemplative
[24] . Ontological Addiction Theory
[1]. American Psychiatric Association. (2013). Diagnostic and statistical manual of mental disorders (5th Ed.). Washington, DC: American Psychiatric Association.
[2] . American Psychiatric Association. (1987). Diagnostic and statistical manual of mental disorders (3rd ed., revised). Washington, DC: American Psychiatric Association.
[3] . American Society of Addiction Medicine. (2011). Public policy statement on the definition of addiction. Retrieved from http:// www.asam.org/for-thepublic/definition-of-addiction
[4]. World Health Organization. (2007). International classification of diseases (10th ed.). Geneva: World Health Organization.
[5]. Carnes, P. J. (1999). Cybersex, sexual health, and the transformation of culture. Sexual Addiction and Compulsivity, 6, 77–78. doi:10.1080/10720169908400181
Carnes, P. J., Green, B. A., & Carnes, S. (2010). The same yet different: Refocusing the sexual addiction screening test
Kinsey, A. C., Pomeroy, W. B., & Martin, C. E. (1948). Sexual behavior in the human male. Philadelphia, PA: W. B. Saunders. Kinsey, A. C., Pomeroy, W. B., & Martin, C. E. (1948). Sexual behavior in the human male. Philadelphia, PA: W. B. Saunders.
Seegers, J. (2003). The prevalence of sexual addiction symptoms on the college campus. Sexual Addiction and Compulsivity, 10, 247–258. doi:10.1080/713775413
Sussman, S., Lisha, N., & Griffiths, M. D. (2011). Prevalence of the addictions: A problem of the majority or the minority? Evaluation and the Health Professions, 34, 3–56. doi:10.1177/ 0163278710380124
Traeen, B., Spitznogle, K., & Beverfjord, A. (2004). Attitudes and use of pornography in the Norwegian population 2002. Journal of Sex Research, 41, 193–200. doi:10.1080/ 00224490409552227
[6] . Kafka, M. P. (2010). Hypersexual disorder: A proposed diagnosis for DSM-5. Archives of Sexual Behaviour, 39, 377–400. doi:10.1007/s10508-009-9574-7
[7] . Dhuffar, M., & Griffiths, M. D. (2015). A systematic review of online sex addiction and clinical treatments using CONSORT evaluation. Current Addiction Reports, 2, 163–174.doi:10.1007/s40429-015-0055-x
Rosenberg, K. P., Carnes, P. J., & O’Connor, S. (2014). Evaluation and treatment of sex addiction. Journal of Sex and Marital Therapy, 40, 77–91. doi:10.1080/0092623X.2012.701268
Sussman, S., Lisha, N., & Griffiths, M. D. (2011). Prevalence of the addictions: A problem of the majority or the minority? Evaluation and the Health Professions, 34, 3–56. doi:10.1177/ 0163278710380124
[8] . Griffiths, M. D. (2005). A ‘components’ model of addiction within a biopsychosocial framework. Journal of Substance Use, 10, 191–197. doi:10.1080/14659890500114359
[9] . Dhuffar, M., & Griffiths, M. D. (2015). A systematic review of online sex addiction and clinical treatments using CONSORT evaluation. Current Addiction Reports, 2, 163–174.doi:10.1007/s40429-015-0055-x
Griffiths, M. D. (2012). Internet sex addiction: A review of empirical research. Addiction Research and Theory, 20, 111–124. doi:10.3109/16066359.2011.588351
Rosenberg, K. P., Carnes, P. J., & O’Connor, S. (2014). Evaluation and treatment of sex addiction. Journal of Sex and Marital Therapy, 40, 77–91. doi:10.1080/0092623X.2012.701268 .
[10] . Rosenberg, K. P., Carnes, P. J., & O’Connor, S. (2014). Evaluation and treatment of sex addiction. Journal of Sex and Marital Therapy, 40, 77–91. doi:10.1080/0092623X.2012.701268
[11] . Witkiewitz, K., Marlatt, G. A., & Walker, D. (2005). Mindfulnessbased relapse prevention for alcohol and substance use disorders. Journal of Cognitive Psychotherapy, 19, 211–228. doi:10.1891/jcop.2005.19.3.211
[12] . Griffiths, M. D., Shonin, E., & Van Gordon, W. (2016). Mindfulness as a treatment for gambling disorder. Journal of Gambling and Commercial Gaming Research, 1, 47–52. doi:10.17536/ jgcgr.2016.004 .
Shonin, E., Van Gordon, W., & Griffiths, M. D. (2014a). Cognitive behavioral therapy (CBT) and meditation awareness training (MAT) for the treatment of co-occurring schizophrenia with pathological gambling: A case study. International Journal of Mental Health and Addiction, 12, 181–196. doi:10.1007/ s11469-014-9513-2
[13] . Shonin, E., Van Gordon, W., & Griffiths, M. D. (2014b). The treatment of workaholism with meditation awareness training: A case study. Explore: The Journal of Science and Healing, 10, 193–195. doi:10.1016/j.explore.2014.02.004
[14] . Iskender, M., & Akin, A. (2011). Compassion and internet addiction. Turkish Online Journal of Educational Technology, 10, 215–221.
[15] . Shonin, E., Van Gordon, W., & Griffiths, M. D. (2013). Buddhist philosophy for the treatment of problem gambling. Journal of Behavioural Addictions, 2, 63–71. doi:10.1556/JBA.2.2013. 001
[16] . Kabat-Zinn, J. (1994). Wherever you go, there you are: Mindfulness meditation in everyday life. New York, NY: Hyperion.
[17] .Van Gordon, W., Shonin, E., & Griffiths, M. (2015a). Towards a second-generation of mindfulness-based interventions. Australia and New Zealand Journal of Psychiatry, 49,591–592. doi:10.1177/0004867415577437
[18] .Carnes, P. J., Green, B. A., & Carnes, S. (2010). The same yet different: Refocusing the sexual addiction screening test (SAST) to reflect orientation and gender. Sexual Addiction and Compulsivity, 17, 7–30. doi:10.1080/10720161003604087
[19] .Lovibond, S. H., & Lovibond, P. F. (1995). Manual for the depression anxiety stress scales. Sydney: Psychology Foundation.
[20] .Van Gordon, W., Shonin, E., & Griffiths, M. (2015a). Towards a second-generation of mindfulness-based interventions. Australia and New Zealand Journal of Psychiatry, 49,591–592. doi:10.1177/0004867415577437
Van Gordon, W., Shonin, E., Griffiths, M. D., & Singh, N. N. (2015b). There is only one mindfulness: Why science and Buddhism need to work together. Mindfulness, 6, 49–56.doi:10.1007/s12671-014-0379-y
Van Gordon, W., Shonin, E., Sumich, A., Sundin, E., & Griffiths,M. D. (2014). Meditation awareness training (MAT) for psychological wellbeing in a sub-clinical sample of university students: A controlled pilot study. Mindfulness, 5, 381–391.
doi:10.1007/s12671-012-0191-5
Wells, A. (1997). Cognitive therapy
[21] . Russel, S. S., Spitzmuller, C., Lin, L. F., Stanton, J. M., Smith, P. C., & Ironson, G. H. (2004). Shorter can also be better: The abridged job in general scale. Educational and Psychological Measurement, 64, 878–893. doi:10.1177/0013164404264841
[22] . Sahdra, B., Ciarrochi, J., Parker, P., Marshall, S., & Heaven, P. (2015). Empathy and nonattachment independently predict peer nominations of prosocial behavior of adolescents. Frontiers in Psychology, 6, 263, doi:10.3389/fpsyg.2015. 00263
Sahdra, B. K., Shaver, P. R., & Brown, K. W. (2010). A scale to measure non attachment: A Buddhist complement to western research on attachment and adaptive functioning. Journal of Personality Assessment, 92, 116–127. doi:10.1080/ 00223890903425960
[23] . Van Gordon, W., Shonin, E., Griffiths, M. D., & Singh, N. N. (2015b). There is only one mindfulness: Why science and Buddhism need to work together. Mindfulness, 6, 49–56. doi:10.1007/s12671-014-0379-y
Van Gordon, W., Shonin, E., Sumich, A., Sundin, E., & Griffiths, M. D. (2014). Meditation awareness training (MAT) for psychological wellbeing in a sub-clinical sample of university students: A controlled pilot study. Mindfulness, 5, 381–391. doi:10.1007/s12671-012-0191-5
[24] . Shonin, E., Van Gordon, W., & Griffiths, M. D. (2014c). The emerging role of Buddhism in clinical psychology: Towards effective integration. Psychology of Religion and Spirituality, 6, 123–137. doi:10.1037/a0035859
[25] . Buysse, D. J., Reynolds, C. F., Monk, T. H., Berman, S. R., & Kupfer, D. J. (1989). The pittsburgh sleep quality index: A new instrument for psychiatric practice and research. Psychiatry Research, 28, 193–213. doi:10.1016/0165-1781(89)90047-4
[26] . Kiresuk, T. J., & Sherman, R. E. (1968). Goal attainment scaling: A general method for evaluating comprehensive community mental health programs. Community Mental Health Journal, 4, 443–453. doi:10.1007/BF01530764
[27] . Baker, T. B., Piper, M. E., McCarthy, D. E., Majeskie, M. R., & Fiore, M. C. (2004). Addiction motivation reformulated: An affective processing model of negative reinforcement. Psychological Review, 111, 33–51. doi:10.1037/0033-295X.111.1.33
[28] . Houlihan, S. D., & Brewer, J. A. (2015). The emerging science of mindfulness as a treatment for addiction. In E. Y. Shonin, W. Van Gordon, & M. D. Griffiths (Eds.), Mindfulness and other Buddhist-derived approaches in mental health and addiction (pp. 191–210). New York, NY: Springer.
[29] . Van Gordon, W., Shonin, E., & Griffiths, M. D. (2016). Meditation awareness training for individuals with fibromyalgia syndrome: An interpretative phenomenological analysis of participant’s experiences. Mindfulness, 7, 409–419. doi:10.1007/ s12671-015-0458-8
[30] . Van Gordon, W., Shonin, E., Griffiths, M. D., & Singh, N. N. (2015b). There is only one mindfulness: Why science and Buddhism need to work together. Mindfulness, 6, 49–56. doi:10.1007/s12671-014-0379-y Van Gordon, W., Shonin, E., Sumich,
[31] . Van Gordon, W., Shonin, E., Sumich, A., Sundin, E., & Griffiths, M. D. (2014). Meditation awareness training (MAT) for psychological wellbeing in a sub-clinical sample of university students: A controlled pilot study. Mindfulness, 5, 381–391. doi:10.1007/s12671-012-0191-5
[32] . Wells, A. (1997). Cognitive therapy of anxiety disorders: A practice manual and conceptual guide. Chichester: Wiley.
[33] . Appel, J., & Kim-Appel, D. (2009). Mindfulness: Implications for substance abuse and addiction. International Journal of Mental Health Addiction, 7, 506–512. doi:10.1007/s11469-009-9199-z
[34] . Shonin, E., Van Gordon, W., & Griffiths, M. D. (2014c). The emerging role of Buddhism in clinical psychology: Towards effective integration. Psychology of Religion and Spirituality, 6, 123–137. doi:10.1037/a0035859
[35] . Shonin, E., Van Gordon, W., & Griffiths, M. D. (2013). Buddhist philosophy for the treatment of problem gambling. Journal of Behavioural Addictions, 2, 63–71. doi:10.1556/JBA.2.2013.001
[36] . Van Gordon, W., Shonin, E., Sumich, A., Sundin, E., & Griffiths, M. D. (2014). Meditation awareness training (MAT) for psychological wellbeing in a sub-clinical sample of university students: A controlled pilot study. Mindfulness, 5, 381–391. doi:10.1007/s12671-012-0191-5
[37] . Shonin, E., Van Gordon, W., & Griffiths, M. D. (2013). Buddhist philosophy for the treatment of problem gambling. Journal of Behavioural Addictions, 2, 63–71. doi:10.1556/JBA.2.2013. 001
[38] . Shonin, E., Van Gordon, W., & Griffiths, M. D. (2013). Buddhist philosophy for the treatment of problem gambling. Journal of Behavioural Addictions, 2, 63–71. doi:10.1556/JBA.2.2013. 001
[39] . Shonin, E., Van Gordon, W., & Griffiths, M. D. (2014c). The emerging role of Buddhism in clinical psychology: Towards effective integration. Psychology of Religion and Spirituality, 6, 123–137. doi:10.1037/a0035859
[40]. Brotto, L. A., Basson, R., & Luria, M. (2008). A mindfulnessbased group psychoeducational intervention targeting sexual arousal disorder in women. The Journal of Sexual Medicine, 5, 1646–1659. doi:10.1111/j.1743-6109.2008.00850.x
Brotto, L. A., Erskine, Y., Carey, M., Ehlen, T., Finlayson, S.,Heywood, M., Kwon, J., McAlpine, J., Stuart, G., Thomson,S., & Miller, D. A. (2012). A brief mindfulness-based cognitivebehavioral intervention improves sexual functioning versuswait-list control in women treated for gynecologic cancer.Gynecologic Oncology, 125, 320–325. doi:10.1016/j.ygyno.2012.01.035.
گزارش خرابی لینک پسورد فایل : ندارد