📌یک ازدواج بدون شهوت

به نام خداوند بخشنده مهربان
ازدواج فرآیند جدیدی است که به تو کمک می کند تا رشد کنی. چه موقع این اتفاق برایت می افتد؟ زمانی که در ازدواج هدفی به نام تجربه ی عشق وجود داشته باشد. اگر این عشق و تجربه کردن آن هدف شد، آن وقت ازدواج در راستای رشد تو قرار می گیرد.
عشق سه بعد دارد، مثلثی را تصور کنید که عشق در وسط این مثلث است ضلع اول این مثلث که به نظر من زیربنای عشق است و پایه ی عشق محسوب می شود روابط جنسیِ روحانی است. رابطه ی جنسی می تواند مبنای عشق و باید مبتنی بر آگاهی و به دور از شهوت باشد یعنی کسی که وارد یک رابطه جنسی با همسرش می شود باید دیدگاهش این باشد که می خواهم از آن به عنوان یک ابزار روحانی استفاده کنم. ما باید به رابطه جنسی به عنوان یک ابزار روحانی نگاه کنیم و زمانی این روابط روحانی خواهد بود که دو طرف آن روحانی باشند. دو بیمار (معتاد جنسی) نمی توانند یک رابطه ی جنسی روحانی را تجربه کنند. به نظر من رابطه جنسی باید از دیدگاه لذت پرستی و لذت طلبی خارج شود. اگر ما به رابطه جنسی به عنوان یک ابزار روحانی نگاه کنیم اولاً: این رابطه را لوث و از آن برای دنبال کردن اعتیاد جنسی مان استفاده نمی کنیم. ثانیاً این ابزار روحانی باعث ایجاد یک اتحاد درونی برای دو طرف می شود و انرژی فوق العاده ای به زوجین می دهد. رابطه ی جنسی اگر درست برقرار شود طبق تجربه ای که من گرفته ام بعد از آن دو طرف پر از انرژی می شوند خلاف آن چیزی که در فرد درگیر با اعتیاد جنسی قبلا وجود داشت. به خاطر همین رابطه ای که زیر بنای آن شهوت است و ناشی از بیماری، یعنی اعتیاد جنسی در آن دخیل باشد، دو طرف رابطه بسیار ضعیف می شوند و چنین رابطه ای منجر به فعال شدن وسوسه در آن ها می شود. یک رابطه ی جنسی روحانی به هیچ عنوان در تو وسوسه را تقویت نمی کند بلکه آن را کاهش می دهد و اگر می بینی وسوسه را در تو زیاد می کند به دلیل این است که روابط تو با زیربنای شهوت همراه است. بنابراین فرد بعد از رابطه انرژی ندارد و این نشان می دهد که آن رابطه در یک فضای روحانی شکل نگرفته است و دو طرف به معنای واقعی به هم نزدیک نشده اند؛ زیرا رابطه ی جنسی روحانی موانع را بر می دارد و دو فرد را در نزدیکترین حالت نسبت به هم قرار می دهد و دو روح تا جای ممکن به هم نزدیک می شوند. در واقع ما نوعی اتحاد را در این نوع از رابطه می بینیم، این اتحاد جسمی نیست بلکه روحی است. در این فضا شهوت اصلاً مفهوم پیدا نمی کند و اصلا جایگاهی ندارد. به همین خاطر است که پاکی و بهبودی را جزء شرایط تجربه کردن این نوع از رابطه ی جنسی می بینم.
هدف از ازدواج تجربه عشق است
همان طور گفتم پایه ی تجربه ی عشق در ازدواج مبتنی بر روحانیت است و کسی که پاک نیست چگونه می خواهد یک چنین رابطه ای را برقرار کند و وقتی عشقی تجربه نشود رشدی هم برای فرد در این فضا اتفاق نمی افتد. یکی از چیزهایی که رابطه جنسی را بیمار می کند این است که در آن بحث فاعل و مفعولی مطرح می شود: فردی فاعل واقع می شود و فردی مفعول. هدف این است که دو روح تا جای ممکن به هم نزدیک شوند، در این فضا شهوت جایی ندارد، ارضا شدن هم هدف نیست. در فیلم های صحنه دار هدف این است که فرد ارضا شود ولی در یک رابطه ی جنسی روحانی این چیزها هدف نیست زیرا این نوع از رابطه صرفاً فیزیکی نیست. در این رابطه وقتی جسم ها به هم نزدیک می شوند، در واقع روح ها به هم نزدیک می شوند. جسم ها به هم نزدیک می شوند تا شرایطی نزدیکی دو روح را با هم فراهم کنند. فرد باید خودش در این حوزه به درک برسد ولی آیا من در دوران اعتیاد جنسی ام چنین درک یا آگاهی داشته ام؟ به هیچ عنوان، در آن دوران طرف مقابل ما ابزاری بود برای برطرف کردن خواسته ها و نیازهای ما.
بنابراین ازدواج به رشد روحانی فرد کمک می کند چون ابزاری در اختیار فرد قرار می دهد به نام رابطه ی جنسی روحانی. افرادی که در راه پاکی قدم می گذارند و رشد می کنند می دانند عملاً رابطه ی جنسی با زیربنای شهوت به آنها کار نمی دهد و فکر این که آخ جون برویم ازدواج کنیم برای داشتن رابطه ی جنسی، فکری بیمارگونه و عبث برای شان است. رشد در مسیر پاکی به ما کمک می کند اولاً در دوران متأهلی در روابط جنسی با همسرمان افراطی و خودخواهانه نباشیم و ثانیاً روابط جنسی با همسر، رابطه هایی روحانی باشد و مثل روابطی که قبلاً در فیلم های صحنه دار می دیدیم یا در تصوراتمان داشتیم و یا تجربه کرده ایم، نخواهد بود. ضلع دوم عشق که کیفیت آن را می سازد، صمیمیت است و صمیمیت نتیجه ی انطباق است. این که دو فرد با هم منطبق باشند چه معنایی دارد؟ یعنی علایق و دغدغه های تو با طرف مقابلت یکی باشد. ما صمیمیت را بیشتر در این می دانیم که دو نفر با هم خوش و بش کنند و به دو نفری که با هم می خندند می گوییم صمیمیت دارند. من چنین دیدگاهی در مورد صمیمیت ندارم. صمیمیت حاصل انطباق است. این جا است که بحث خودشناسی مطرح
می شود. انطباق با چه کسی؟ انطباق من با یک نفر دیگر و من در چه صورتی می توانم همسری منطبق با خودم پیدا کنم؟ زمانی که درک درستی از خودم داشته باشم و به شناخت نسبی از خودم رسیده باشم و ابعاد مختلف وجود خودم را تشخیص دهم، که همانطور که گفته ام این موضوع با کارکردن بر روی خود در مسیر پاکی حاصل می شود. فرد حتماً می بایست پاکی داشته باشد و وقتی در راستای خودشناسی حرکت می کنیم، به ما کمک می کند تا بفهمیم چگونه می توانیم کسی را منطبق با خود پیدا کنیم. نتیجه ی این انطباق، صمیمیت و بعد از آن تجربه ی عشق در زندگی متأهلی است. ضلع سوم عشق، راجع به تعهد است،کمیت عشق را تعهد می سازد. یک عشق کامل عشقی است که پایدار باشد. ازدواج رسمی و قانونی به لحاظ اجتماعی به فرد مسئولیت می دهد و اگر عشق سه مؤلفه داشته باشد، یکی از آنها تعهد است و تعهد موجب دوام و پایداری عشق می شود. البته تعهد به بستر آگاهی و رشد روحانی فرد بر می گردد. زمانی فردی می تواند نسبت به زندگی متعهد باشد که درک درستی از موضوع « چرا ازدواج می کنم؟» داشته باشد. تو در چه صورتی حاضری با یک نفر زندگی را با تمام سختی هایش ادامه بدهی؟ زمانی که پاسخ سؤال چرا ازدواج کنیم را تا آخر عمر برای خودت پیدا کرده باشی.
در واقع کسی که درک کند فضای ازدواج یک فضای رشد است به تمام سختی های آن هم به عنوان یک ابزار رشد نگاه می کند. همین امر در دوام و پایداری زندگی به آن فرد کمک می کند. عشقی که آغاز شود اما دوام و تعهد همراه آن نباشد از بین می رود و منحل می شود. هر کدام از این سه بعد یعنی رابطه جنسی روحانی، صمیمیت و تعهد اگر وجود نداشته باشند، آن عشق از بین می رود. تمام این سه بعد روی هم تأثیر
می گذارند: در واقع یک رابطه ی دو طرفه بین هر سه ضلع مثلثِ عشق وجود دارد. تجربه ی عشق مبتنی بر این سه بعد است و به این معناست که دو طرف برای آن زندگی، وقت و انرژی بگذارند.
در یک چنین ازدواجی دو نفر از لحاظ شخصیتی با هم منطبق اند، از لحاظ تعهد کاملاً آگاهی دارند و می دانند چرا ازدواج کرده اند و به بینش صحیح در مورد ازدواج رسیده اند. وقتی برای تجربه ی عشق وقت گذاشته باشید بعد از آن عشق به عنوان یک نتیجه به وجود می آید. اینطوری نیست که بگویی می خواهم بروم عشق را تجربه کنم و آن را تجربه کنی باید روی ابعاد آن کار کنی تا آن را تجربه کنی. صحبت خود را این گونه به پایان می رسانم هدف از ازدواج تجربه ی عشق است و تا زمانی که این هدف در ازدواج دنبال نشود به نظر من رشدی در آن زندگی اتفاق نمی افتد.
نویسنده: ناشناس
sexholic anonymous
ممنون بابت ترجمه مقاله ارزشمند
بعد روحانی رابطه جنسی چیزی بود که تا بحال به آن توجه نداشتم و رابطه جنسی را صرفا ارتباط دو جسم با هم بدون درک همراهی دو ضلع مهم دیگر یعنی تعهد و صمیمیت می پنداشتم، به نظر من با این تفاسیر که در مقاله مطرح شد، مفهوم عشق بسیار متفاوت شهوت و نقطه مقابل آن است، چون در دنیای شهوت ما عملا با خودمان قطع ارتباط می کنیم صمیمیت را اصلا به حساب نمی آوریم و تعهد را مکرر نقض میکنیم در صورتی که در عشق، رابطه جسمانی اهمیت کمتری دارد و این رابطه روحی و ویژگی های همراهش هست که باعث می شود رشد کنیم و در کنارش عشق را هم تجربه کنیم.
در آغاز ممنونم بابت مقاله ارزشمند و پرباری که ترجمه کردید و سپاسگزارم که در مسیر ترک اعتیاد جنسی و جایگزین کردن عشق به جای شهوت ما رو راهنمایی می کنید 🙏
یکی از جملاتی که توجهم رو جلب کرد این بود که :«صمیمیت یعنی دو فرد علایق و دغدغه هایشان یکی باشد » که این موضوع لازمه شناخت خود و خودشناسی هست که مسیر پاکی اون رو به ما میده و کمک می کنه درک و شناخت بالاتری از خودمون و معنویت داشته باشیم . و به طور کلی هر سه ضلع مثلث عشق لازمه اشون می تونه خودشناسی و داشتن درک عمیق از موضوع عشق و شناخت خود باشه که با دنبال کردن متعهدانه و هوشیارانه مسیر پاکی می تونیم اون ها رو به زندگیمون بیاریم .
سلام و عرض خسته نباشید خدمت استاد کیخایی
البته، میتوان گفت: “با مطالعه کامل مقاله شما و در نظر گرفتن تحلیلهای جامع و علمی آن، به این نتیجه رسیدم که نظرات و یافتههای شما کاملاً منطقی و معتبر هستند و از این رو، به طور کامل با محتویات مقاله شما موافق و آن را تایید میکنم.”
درودو سلام خدا و ما بر استاد عزیز
نظر من هم اینه تا انسان پاک و رها نشده،نباید ازدواج کرد،و پاکی رو باید یک سبک زندگی خود قرار بدهیم،تا بتوانیم ازدواج راحت تر و آسان تر انجام دهیم،و عشق واقعی رو لمس کنیم
با تشکر از زحمت های استاد عزیزم
پارسا جان چه دیدگاه قشنگی نوشتی، سپاس 🌹🌹