در لبه بودن (خودارضایی خشک)
در لبه بودن
لبه، اصطلاحی برای خودتحریکی تا مرز انزال است، و معمولاً به صورت مکرر و بدون اوج گیری (و اغلب هنگام مرور فیلم های پورن) می باشد. افراد گاهی اوقات خود را اینگونه متقاعد میکنند که مسئله فقط اجتناب از انزال و برونریزی است و استفاده از پورن مشکلی ندارد (نوعی خود فریبی).
فردی که فرآیند بازیابی خود را سپری کرد توضیح میدهد که چرا در لبه بودن نابخردانه است:
به جای رسیدن به ارگاسم و پایان دادن به آن، مغز خود را آموزش می دهید که ساعت ها در مواد شیمیایی عصبیِ برانگیخته غلت بزند. این بدترین کاری است که می توانید انجام دهید. من فکر میکنم بیشتر ما به پورن معتاد نبودیم، بلکه بیشتر به بودن در وضعیت لبه ی پورن (دیدن پورن تا مرز برانگیختگی و انزال و متوقف کردن آن و تکرار مجدد این روند) معتاد بودیم.
در مردان، بودن در وضعیت لبه یعنی نگه داشتن خود در مرز برانگیختگی و انزال به پروستات شان فشار می آورد. دوپامین در اوج خودش در آستانه ی ارگاسم است. بنابراین بودن در وضعیت لبه، دوپامین را تا جایی که به طور طبیعی می تواند بالا نگه می دارد، شاید برای ساعت ها. در این حالت مغز در حال دریافت سیگنالهای قوی برای تقویت ارتباط بین برانگیختگی و هر چیزی که بیننده تماشا میکند است، خواه فتیش باشد یا صرفاً نمایش دوپامینی که در این چرخه ی اعتیاد بالا زده است. همچنین بودن در وضعیت لبه باعث ایجاد تغییرات مغزی مرتبط با اعتیاد، مانند کاهش حساسیت به لذت میشود.
فردی دیگر وضعیت بودن در لبه یا خودارضایی خشک را اینگونه بیان می کند:
شما شروع به بودن در وضعیت لبه ی پورن (دیدن پورن تا مرز برانگیختگی و انزال و متوقف کردن آن و تکرار مجدد این روند) می کنید. حالا دیگر نگاهی به عقب نیست. کمی بیشتر. سپس متوجه می شوید که کمی بیشتر شما تمام شده است و کارتان را انجام داده اید (ارگاسم) و به احتمال زیاد این نوع از ارگاسم برایتان خیلی پر شور و حرارت نبوده است. در این لحظه شما ممکن است بیش از هر چیز دیگری احساس آرامش کنید و به خود چنین جملاتی را بگویید: «حالا می توانم به کارم برگردم» آنقدرها هم بد نبوده. من هیچ احساس شرمی ندارم. واقعاً هیچ فایده ای ندارد که خودت را تا این حد خشک و افراطی نگه داشته بودی.
چیزی حدود یک ساعت بعد، شما شروع به احساس افت انرژی و پریشانی ذهنی خواهید کرد که به اضطراب تبدیل خواهد شد، و این اضطراب به خاطر آن خودارضایی که کردید نیست. در واقع این واکنش طبیعی شما به افت انرژی تان است. در این لحظه افکار ذهنی تان شروع به کلنجار رفتن با خود می کنند: اتفاق بدی برایت نیفتاده. اصلاً کسی مجبورت نکرد که ترک کنی. تو که تا یک ساعت پیش هیچ فکر بدی نداشتی، همه چیز خوب بود. الان فقط کمی احساس ناخوشی می کنی. فقط الان نمی تونی خوب تمرکز کنی. ای کاش اون کار رو نمی کردم (لغزش). در پس این بحران ذهنی شما فقط می خواهید بنشینید و تلویزیون تماشا کنید.
در پایان روز، متوجه می شوید که وظایف آن روز را کامل نکرده اید. مکانیسم های دفاعی شما برای به تعویق انداختن کارها شروع می شود. اکنون وضعیت روانی شما کاملاً تحت تأثیر عوامل خارجی قرار گرفته است. روز بعد چقدر کار می توانید انجام دهید؟ آیا به موانعی برخورد خواهید کرد؟ افسردگی شروع میشود. ذهن تان نمیخواهد با چیزی درگیر شود تا اوضاع را بدتر کند. شما نمی خواهید با مردم ملاقات کنید. مغزتان در حالت خاموشی قرار گرفته است و مجدداً تصمیم می گیرید که دیگر تسلیم نشوید.
حتماً ویدئوی بالا رو برای آگاهی بیشتر از وضعیت در لبه بودن ببینید.